هوس درد بی دوا نکنی
بار دیگر دلا خطا نکنیبا جفا پیشگان وفا نکنی
عهد کردی که خون شوی اما
با دل بی صفا، صفا نکنی
من خوشم با جنون و رسوایی
گر تو زین عالمم جدا نکنی
درد عشق است و مرگ درمانش
هوس در بی دوا نکنی
رفتم از کوی آشنایی ها
تا به نیرنگم آشنا نکنی
تا سحر می توان دمی آسود
گر تو ای دل، خدا خدا نکنی
ای که در... سینه ام قرارت نیست
مشت خود را دوباره وا نکنی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر