یک شعر زیبا از حمیدرضا رجائی

این داستان واقعی است
بس شنيدم داستان بي كسي
بس شنيدم قصه دلواپسي
قصه عشق از زبان هركسي
گفته اند از ني حكايتها بسي
حال بشنو ازمن اين افسانه را
داستان اين دل ديوانه را
چشمهايش بويي از نيرنگ داشت
دل دريغا !سينه اي از سنگ داشت
با دلم انگار قصد جنگ داشت
گويي از با من نشستن ننگ داشت
عاشقم من،قصد هيچ انكار نيست
ليك با عاشق نشستن عار نيست
كار او آتش زدن ،من سوختن
در دل شب چشم بر در دوختن
من خريدن نازو او نفروختن
باز آتش در دلم افروختن
سوختن ازعشق را از بر شديم
آتشي بوديم و خاكستر شديم
از غم اين عشق مردن باك نيست
خون دل هر لحظه خوردن باك نيست
از دل ديوانه بردن باك نيست
دل كه رفت از سر سپردن باك نيست
آه!مي ترسم شبي رسوا شوم
بدتر از رسوائيم تنها شوم
واي بر اين صيدو آه از آن كمند!
پيش رويم خنده، پشتم پوزخند
برچنين نامهرباني دل نبند
دوستان گفتند و دل نشنيد پند
پيش از اين پند نهان دوستان
حال هم زخم زبان دوستان
خانه اي ويران تر از ويرانه ام
من حقيقت نيستم ،افسانه ام
گرچه سوزد پر،ولي پروانه ام
فاش مي گويم كه من ديوانه ام
تا به كي آخر چنين ديوانگي؟
پيلگي بهتر از اين پروانگي!
گفتمش آرام جاني؟ گفت :نه
گفتمش شيرين زباني؟ گفت:نه
مي شود يك شب بماني؟ گفت:نه
گفتمش نا مهرباني؟ گفت :نه
دل شبي دور از خيالش سر نكرد
گفتمش افسوس!او باور نكرد
چشم بر هم مي نهد ،من نيستم
مي گشايد چشم ،من ،من نيستم
خود نمي دانم خدايا كيستم
يكنفر با من بگويد چيستم
بس كشيدم آه از دل بردنش
آه !اگر آهم بگيرد دامنش
با تمام بي كسي ها ساختم
دل سپردم، سر به زير انداختم
اين قماري بود و من نشناختم
واي بر من ساده بودم باختم
دل سپردن دست او ديوانگي ست
آه!غيراز من كسي ديوانه نيست
گريه كردن تا سحر كار من است
شاهد من چشم بيمار من است
فكر مي كردم كه او يار من است
نه ،فقط در فكر آزار من است
نيتش از عشق تنها خواهش است
دوستت دارم دروغي فاحش است
يك شب آمد زيرو رويم كردو رفت
بغض تلخي در گلويم كرد و رفت
پايبند جستجويم كرد و رفت
عاقبت بي آبرويم كرد و رفت
اين دل ديوانه آخر جاي كيست؟
وانكه مجنونش منم ليلاي كيست؟
مذهب او هرچه بادا باد بود
خوش به حالش اين قدر آزاد بود
بي نياز از مستي مي شاد بود
چشمهايش مست مادرزاد بود
يك شبه از عمر،سيرم كرد و رفت
بيست سالم بود ،پيرم كرد و رفت
منبع : هر چه می خواهد دل تنگت بگو - تالار گفتمان ایرانیان
*

بایاتی

آل قلم یاز آ بختیم

آچیلمیش تزه بختیم

محو اولوب کوهنه دونیا

چیخیبدیر یازا بختیم
*

بایاتی

هر کؤمورده تین اولماز
ار ایگیت ده کین اولماز
گل سؤزونو مرده دئی
نامردلرده دین اولماز
*
سؤیودلرده بار اولماز
هر قیزاران نار اولماز
نامردیله قووشما
یامان گونده یار اولماز
*
مکتوب یازدیم قارادان
داغلار قالخسین آرادان
قووشدورسون بیزلری
یئری - گؤیو یارادان
*
آفتاب آذربایجان ۳۸ مینجی درگی
*

بایاتیلار

گولو دردیم تاباغا
قویدوم قالدی ساباحا
یاریما قوناق گئدیم
دوروب چیخدی قاباغا
*
بو یارا کیم ساداغا ؟
کیم قربان کیم ساداغا؟
من مجنون وارثی یم
قویمارام کیمسه باغا
*
گل گئدک بیزیم باغا
جانیم سنه ساداغا
بلبل اولاق اوخویاق
قوناق بوداق بوداغا
*
تبریز اوستو مراغا
زولفون گلمز داراغا
آختاریرام یاریمی
دوشوب سراغ سراغا
*
عزیزینم گول باغدا
بلبل باغدا گول باغدا
سن سیز باغا گیرمه رم
خزان الا گول باغدا
*
عزیزیم نردووانا
آیاق قوی نردووانا
یار قدرینی یار بیلر
نه بیلر هر دیوانا
*
عزیزیم قالماقالا
دینج باشین سالما قالا
بیز گیزلین سئویشمشدیک
کیم سالدی قالماقالا؟
*
تاباقدا یاریم آلما
قالیبدی یاریم الما
آلیرسان جانیمی آل
*
سن آللاه یاریم آلما
ایکی قویو یان یانا
الیمه یاخدیم حنا
سنه سود وئرن انا
منه اولسون قاین آنا
*

بیر بایاتی

کمان بلا اوخ بلا
ائل گله لی یوخ بلا
نامردنن دوست اولانین
باشی چکر چوخ بلا
*