صرف فعل باخماق
باخیرام : نگاه می کنم
باخیرسان : نگاه می کنی
باخیر : نگاه می کند
باخیریق : نگاه می کنیم
باخیرسیز : ( باخیرسینیز ) نگاه می کنید
باخیرلار : نگاه می کنند
*
باخمیرام : نگاه نمی کنم
باخمیرسان : نگاه نمی کنی
باخمیر : نگاه نمی کند
باخمیریق : نگاه نمی کنیم
باخمیرسیز : نگاه نمی کنید
باخمیرلار : نگاه نمی کنند
*
باخدیم : نگاه کردم
باخدین : نگاه کردی
باخدی : نگاه کرد
باخدیق : نگاه کردیم
باخدیز : نگاه کردید
باخدیلار : نگاه کردند
*
باخمیشدیم : نگاه کرده بودم
باخمیشدین : نگاه کرده بودی
باخمیشدی : نگاه کرده بود
باخمیشدیق : نگاه کرده بودیم
باخمیشدیز : نگاه کرده بودید
باخمیشدیلار : نگاه کرده بودند
*
باخاجاغام : نگاه خواهم کرد
باخاجاقسان : نگاه خواهی کرد
باخاجاق : نگاه خواهد کرد
باخاجاغیق : نگاه خواهیم کرد
باخاجاقسیز : نگاه خواهید کرد
باخاجاقلار : نگاه خواهند کرد
*
باخاجاغام : باخاجایام ، باخاجام ، باخاجییام ، باخاجییم ، باخاگایام
*
باخماق : نگاه کردن
آللاهین ایشلرین باخ : کارهای خدا را ببین.
سن اونون سؤزلرینه باخما : تو به حرفهای او گوش نکن.
سن اونا باخما : تو از او پیروی نکن.
اوشاغا بیر باخ : به بچه برس.
باخدیم گؤردوم چوخ گؤزل پیشیریر : متوجه شدم که خیلی خوب می پزد.
آغزینا باخیر : از او تقلید می کند.
ناخوش آناسینا یاخجی باخیر : از مادر بیمارش خوب مواظبت می کند.
درسلرینه باخمیر: درسهایش را خوب نمی خواند.
دمیرچی لیق ایشینه باخیر : شغلش آهنگری است.
فالا باخیر: فالگیری می کند.
پنجره میز خیاوانا باخیر : پنجره مان مشرف به خیابان است.
گؤز حکیمی گؤزلریمه باخدی : چشم پزشک چشمانم را معاینه کرد.
سن منیم سؤزومه باخ : تو حرف مرا گوش کن.
ایری – ایری باخیر : چپ چپ نگاه می کند.
آناسینا هئچ باخمیر : اصلا مواظب مادرش نیست.
*