به درک - شهراد میدری

به درک
«گفته بودی خوشت از ما نمیاید، به درک
حالت از دیدنمان جا نمیاید، به درک
کسر ِ شان است که همصحبت ِ مجنون باشی
مرد ِ دیوانه به لیلا نمیاید، به درک
هرچه در کوچه تان پرسه زنم پنجره ات
قدر ِ پلکی به تماشا نمیاید، به درک
راست گفتی لب ِ من را چه به شهد ِ لب تو
نان ِ خشکی به مربا نمیاید، به درک
من ِ بیکس سر ِ جایم بتمرگم بهتر
قد ِ مرداب به دریا نمیاید، به درک
نسخه پیچیده مرا دور ِ خودش هر شب درد
قرص ِ ماهت به مداوا نمیاید، به درک
من خودم خاسته ام پشت ِ سرت گریه کنم
نفسم بعد ِ تو بالا نمیاید؟ به درک
تو برو دلنگران ِ من ِ بیچاره نباش
مرگ هم سمت ِ دل ما نمیاید، به درک
نیستم لایق ِ خوشبختی و میدانم خوب
به من این گونه غلطها نمیاید، به درک
سقط کن عشق ِ مرا و بزن اصلن زیرش
هر جنینی که به دنیا نمیاید به درک»
(شهراد میدری)

هیچ نظری موجود نیست: