ابوسعید ابو الخیر

دیشب ز پی گلاب می گردیدم
در طرف چمن
پژمرده گلی میان گلها دیدم
افسرده چو من
گفتم که چه کردی که چنین می سوزی؟
ای یار عزیز
گفتا که دمی در این چمن خندیدم
پس وای به من
*

هیچ نظری موجود نیست: