من که خندم ، نه بر اوضاع کنون می خندم
من برین گنبد بی سقف و ستون می خندم
تو به فرمانده اوضاع کنون می خندی
من به فرماندهی کن فیکون می خندم
همه کس بر بشر بوقلمونی خندد
من به حزب فلک بوقلمون می خندم
خلق خندند به هر آبله رخساری و من
به رخ این فلک آبله گون می خندم
هر کس ایدون ، به جنون من مجنون خندد
من بر آنکس که بخندد به جنون می خندم
آن چه بایست به تاریخ گذشته خندید
کرده ام خنده بر آینده ، کنون می خندم
بعد از این می زنم از علم و فنون دم ، حاشا
من به گور پدر علم و فنون می خندم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر