در وصف عطار - مهدیه الهی قمشه ای

 عالمی از باده ی عطّار مست  
کرده افیون در خُم بالا و پست

خُم کجا ! دریای لبریز از شراب !  
جامِ دل خواهد که ریزد بی حساب

آن می ای کو مایه ی هشیاری است  
خواب آن خوشتر ز صد بیداری است

عارفی، صاحبدلی، آزاده ای  
دین و دل در عشقِ جانان داده ای

فارغی از نام و ننگ و کفر و دین  
عارفی وارسته از شکّ و یقین

اهل دل را مستی از گفتار توست  
بوی جان در نافه ی اسرار توست

هفت شهر عشق را گردیده ای  
عالم پیدا و پنهان دیده ای

منطق الطّیر سلیمانی تو راست  
سروری بر ملک روحانی تو راست

شیخ صنعانی تو در سودای عشق  
آفرین بر موج گوهرزای عشق

حرف و گفت و صوت را آن شأن نیست  
تا به حق گوید یکی عطّار کیست

مولوی ها مست آن میخانه اند  
شمعِ آن محراب را پروانه اند

سفره ای گسترد و بار عام داد  
رهروان خسته را آرام داد

تا شراب بیخودی در جام کرد  
عالمی را مست و شیرین کام کرد

تا ابد میخانه اش معمور باد  
چشم هشیاران از آن در دور باد

هیچ نظری موجود نیست: