آینه در آینه - هوشنگ ابتهاج

مژده بده ، مژده بده ، یار پسندید مرا
سایه او گشتم و او ، برد به خورشید مرا
جان دل و دیده منم ، گریه خندیده منم
یار پسندیده منم ، یار پسندید مرا
کعبه منم ، قبله منم ، سوی من آرید نماز
کان صنم قبله نما ، خم شد و بوسید مرا
پرتو دیدار خوشش ، تافته در دیده من
آینه در آینه شد ، دیدمش و دید مرا
آینه خورشید شود ، پیش رخ روشن او
تاب نظرخواه و ببین ، کاینه تابید مرا
گوهر گم کرده نگر ، تافته بر فرق فلک
گوهری خوب نظر ، آمد وسنجید مرا
نور چو فواره زند ، بوسه بر این باره زند
رشک سلیمان نگر و غیرت جمشید مرا
هر سحر از کاخ کرم ، چون که فرو می نگرم
بانگ لک الحمد رسد ، از مه و ناهید مرا
چون سر زلفش نکشم ، سر ز هوای رخ او
یاش که صد صبح دمد ، زین شب امید مرا
پرتو بی پیرهنم ، جان رها کرده تنم
تا نشوم سایه خود ، باز نبینید مرا
*
نام شاعر : هوشنگ ابتهاج - ه . الف . سایه

هیچ نظری موجود نیست: