انگشت های مرثیه ام را عزا کم است
باید تفنگ دست بگیرم ، دعا کم است
دست از دولول کهنه ی دیروز برندار
از غیرتی که سخت در این روستا کم است
گردوبنان دره ی تاریک را بگو
چشمه برای تشنگی ببرها کم است
این آینه به قدر کفایت وسیع نیست
این برکه در کشیدن تصویر ما کم است
*
منبع : شعر نو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر