بگو چکار کنم؟
با فلفلی که طعمِ فراق میدهد
با دردی که فصل را نمیشناسد
با خونی که بند نمیآید
بگو چکار کنم؟
وقتی شادی به دُمِ بادبادکی بند است
و غم چون سنگی
مرا در سراشیبِ یک دره دنبال میکند
دلم شاخهی شاتوتی
که باد
خونش را به در و دیوار پاشیده است…
با فلفلی که طعمِ فراق میدهد
با دردی که فصل را نمیشناسد
با خونی که بند نمیآید
بگو چکار کنم؟
وقتی شادی به دُمِ بادبادکی بند است
و غم چون سنگی
مرا در سراشیبِ یک دره دنبال میکند
دلم شاخهی شاتوتی
که باد
خونش را به در و دیوار پاشیده است…
*
منبع: مد و مه
*
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر