نکوهش بیجا - پروین اعتصامی

سیر یک روز طعنه زد به پیاز
که تو مسکین چقدر بد بوئی
گفت : از عیب خویش بی خبری
زان ره از خلق عیب می جوئی
گفتن از زشت روئی دگران
نشود باعث نکو روئی
تو گمان می کنی که شاخ گلی
به صف سرو و لاله می روئی
یا که همبوی مشک تاتاری
یا ز ازهار باغ مینوئی
خویشتن بی سبب بزرگ مکن
تو هم از ساکنان این کوئی
ره ما گر کج است و ناهموار
تو خود این ره چگونه می پوئی
در خود آن به که نیکتر نگری
اول آن به که عیب خود گوئی
ما زبونیم و شوخ جامه و پست
تو چرا شوخ تن نمی شوئی

هیچ نظری موجود نیست: