گفته بودی عشق را تعریف کن
حال بشنو گوش خود را قیف کن
باغ زیبائی است خیلی باغ عشق
باغ زیبائی است خیلی باغ عشق
خوش بود در باغ عشق اطراق عشق
جویباری هست در باغش روان
جویباری هست در باغش روان
آب آن از اشک پاک عاشقان
عشق دستور زبان زندگیست
عشق دستور زبان زندگیست
تک سوال امتحان زندگیست
عشق پروازیست بر اوج جهان
عشق پروازیست بر اوج جهان
هشت فرسخ آنور هفت آسمان
میروی آن سوی عالم مستقیم
میروی آن سوی عالم مستقیم
میشوی دور از خدا ده متر و نیم
میپری از بیکران تا بیکران
میپری از بیکران تا بیکران
زیر پایت جمله پیغمبران
ارتفاعی بر فراز دلخوشی است
ارتفاعی بر فراز دلخوشی است
آن سوی افسردگی و خودکشی است
مثل زنبور است عشق اندر مثل
مثل زنبور است عشق اندر مثل
هست نیشش نیز شیرین چون عسل
عشق یعنی که جمال یار من
عشق یعنی که جمال یار من
یار شیرین خلق و شیرین کار من
عشق یعنی استقامت داشتن
عشق یعنی استقامت داشتن
در بتون های اوین گل کاشتن!
عشق؛ در سلول مهمان بودن است
عشق؛ در سلول مهمان بودن است
بهر آزادی به زندان بودن است
عشق یعنی با دهان بسته، قرص
عشق یعنی با دهان بسته، قرص
خوردن شلاق خشم بازپرس
عشق جانی خسته اما سرکش است
عشق جانی خسته اما سرکش است
پوزخندی بر گروه «آتش» است
عشق یعنی پایداری در وفا
عشق یعنی پایداری در وفا
چه گوارائی شدن تا انتها
دولت عشق از تلاطم ها جداست
دولت عشق از تلاطم ها جداست
بی خیال توطئه یا کودتاست
عشق گاهی کاغذ است و خودنویس
لرزش دست من و شعری سلیس
عشق یعنی جوهر خودکار جان
عشق یعنی جوهر خودکار جان
میتراود تا که بنویسد روان
عشق یعنی درد مردم در سخن
عشق یعنی درد مردم در سخن
مثل شعر بهبهانی، طنز من!
چیستی آغاز و پایان جهان؟
چیستی آغاز و پایان جهان؟
عشق آغازست ، پایان هم همان
چیست میل زندگی در جان ما
چیست میل زندگی در جان ما
نیز واجبتر ز آب و نان ما ؟
این همان عشق است، ذات و ژن شده
این همان عشق است، ذات و ژن شده
در هوای آدم، اکسیژن شده
این همان میراث میلیون سال هاست
این همان میراث میلیون سال هاست
اولین حس نآندرتال هاست
عشق یعنی شاه بیت یک غزل
عشق یعنی شاه بیت یک غزل
شاعرش انسان و تاریخش ازل
عشق گاهی هم خصوصی میشود
پر ز عطر دیده بوسی میشود
دست ها با هم تلاقی میکنند
دست ها با هم تلاقی میکنند
بعد هم اعضای باقی میکنند!
در نفس ها لرزه، در تن ها تکان
در نفس ها لرزه، در تن ها تکان
تا جرقه برزند آتش به جان
عشقبازی را هزاران ارزش است
عشقبازی را هزاران ارزش است
لذت است و نرمش است و ورزش است
گاه مثل ژیمناستیک است عشق
گاه مثل ژیمناستیک است عشق
برتر از هرچه المپیک است عشق
عاشقا خود را نگیری دست کم
عاشقا خود را نگیری دست کم
تا بگیری از فلک زیر دو خم
مدتی چرخ فلک را کن طواف
مدتی چرخ فلک را کن طواف
پس بسازش مثل ماهیتابه صاف
ماهی هفت آسمان را هم بگیر
ماهی هفت آسمان را هم بگیر
سرخ کن با آرد و با پودر سیر
مزرع سبز فلک را کن درو
مزرع سبز فلک را کن درو
روز یکشنبه بپز سبزی پلو
دیدی آخر هرچه رشتم پنبه شد
جمعه هایم ناگهان یکشنبه شد
همچنین گاو زمینی را بدوش
همچنین گاو زمینی را بدوش
کهکشان راه شیری را بنوش!
میشود با عشق کلی کار کرد
کورش ازخواب گران بیدار کرد
کورش آسوده نخواب آب آمده
کورش آسوده نخواب آب آمده
تا حدود دشت مرغاب آمده
چونکه اسلامی نبود عصر شما
چونکه اسلامی نبود عصر شما
آب باید بست بر قصر شما
من نه پاسارگاد باشد مشکلم
من نه پاسارگاد باشد مشکلم
بر رماتیسم تو میلرزد دلم
عشق یعنی در سخن آمادگی
تا بگوئی حرف خود با سادگی
عشق میگوید بگو هرجور هست
عشق میگوید بگو هرجور هست
بایدت سدّ تکلف را شکست
عشق میگوید که لفّاظی مکن
عشق میگوید که لفّاظی مکن
بهر مردم با لغت بازی مکن
عشق یعنی که بمان از بهر ما
عشق یعنی که بمان از بهر ما
هادی خرسندی بی ادعا!
عشق یعنی که وفاداری کنی
عشق یعنی که وفاداری کنی
طنز خود بر صحنه هم جاری کنی
عین شاگرد کلاس پنج و چار
شرح دادم عشق را مثل بهار
از سایت اصغر آقا
از سایت اصغر آقا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر