من آمده بودم که بمانم ای یار - رویا باقری

من آمده بودم كه بمانم اين بار
تا باز به جاى خالى ام برگردم
با ياد تو زنده مانده بودم يك عمر

هربار كه بي تو با غمى سر كردم
دريايى و رودهاى تو بسيارند
من رودم و در سرم فقط يك درياست
من آمده بودم كه بمانم اما
همراه كسى كه بى حضورم تنهاست
برگشتنم از سفر پشيمانم كرد
اين شهر كجا حضور من را كم داشت
بى من تو چه كم دارى ازين دنيا !هيچ؟
من بي تو چه تقدير بدى خواهم داشت
بر عكس تمام رودها مغرورم
بر ميگردم به سمت راهى ديگر
وقتى كه رسيدن به تو يعنى غربت
در تشنگى دشت بسوزم بهتر...
رويا_باقرى
*

هیچ نظری موجود نیست: