پدرم


دلتنگ غروبی خفه، بیرون زدم از در
در مشت گرفته مچ دست پسرم را
یارب به چه سنگی زنم از دست غریبی
این کله ی پوک و سرو مغز پکرم را
هم در وطنم بار غریبی به سر دوش
کوهی است که خواهد بشکاند کمرم را
من مرغ خوش آواز و همه عمر به پرواز
چون شد که شکستند چنین بال و پرم را؟
رفتم که به کوی پدر و مسکن مآلوف
تسکین دهم آلام دل جان به سرم را
گفتم به سرراه همان خانه و مکتب
تکرار کنم درس سنین صغرم را
گر خود نتوانست زدودن غمم از دل
زان منظره باری بنوازد نظرم را
کانون پدر جویم و گهواره ی مادر
کان گهرم یابم و مهد هنرم را
تا قصه ی رویین تنی و تیر پرانی است
از قلعه ی سیمرغ ستانم سپرم را
با یاد طفولیت و نشخوار جوانی
می رفتم و مشغول جویدن جگرم را
پیچیدم از آن کوچه ی مانوس که در کام
باز آورد آن لذت شیر و شکرم را
افسوس که کانون پدر نیز فرو کشت
از آتش دل باقی برق و شررم را
چون بقعه ی اموات فضایی همه خاموش
اخطار کنان منزل خوف و خطرم را
درها همه بسته است و به رخ گرد نشسته
یعنی نزنی در که نیابی اثرم را
درگرد و غبار سر آن کوی نخواندم
جز سرزنش عمر هوی و هدرم را
مهدی که نه پاس پدرم داشته زین پیش
کی پاس مرا دارد و زین پس پسرم را؟
ای داد که از آن همه یار و سر و همسر
یک در نگشاید که بپرسد خبرم را
یک بچه ی همسایه ندیدم به سر کوی
تا شرح دهم قصه ی سیر و سفرم را
اشکم به رخ از دیده روان بود ولیکن
پنهان که نبیند پسرم چشم ترم را
میخواستم این شیب و شبابم بستانند
طفلیم دهند و سر پرشور وشرم را
چشم خردم را ببرند و به من آرند
چشم صغرم را و نقوش و صورم را
کم کم همه را درنظر آوردم و نا گاه
ارواح گرفتند همه دور و برم را
گویی پی دیدار عزیزان بگشودند
هم چشم دل کورم و هم گوش کرم را
یک جا همه ی گمشدگان یافته بودم
از جمله "حبیب" و رفقای دگرم را
این خنده ی وصلش به لب آن گریه ی هجران
این یک سفرم پرسد و آن یک حضرم را
این ورد شبم خواهد و نا لیدن شبگیر
وان زمزمه ی صبح و دعای سحرم را
تا خود به تقلا به در خانه کشاندم
بستند به صد دایره راه گذرم را
یکباره قرار از کف من رفت و نهادم
بر سینه ی دیوار در خانه سرم را
صوت پدرم بود که میگفت چه کردی؟
درغیبت من عا یله ی در بدرم را
حرفم به زبان بود ولی سکسکه نگذاشت
تا باز دهم شرح قضا و قدرم را
فی الجمله شدم ملتمس از در به دعایی
کز حق طلبد فرصت صبر و ظفرم را
اشکم به طواف حرم کعبه چنان گرم
کز دل بزدود آن همه زنگ و کدرم را
ناگه پسرم گفت چه میخواهی از این در؟
گفتم : پسرم بوی صفای پدرم را
زنده یاد : استاد شهریار

مناظره - دیوانگی

مناظره سیمین بهبهانی ، ابراهیم صهبا ، رند تبریزی ، شمس الدین عراقی – 

دیوانگی
یارب مرا یاری بده، تا خوب آزارش دهم
هجرش دهم، زجرش دهم، خوارش کنم، زارش کنم
از بوسه های آتشین، وز خنده های دلنشین
صد شعله در جانش زنم، صد فتنه در کارش کنم
در پیش چشمش ساغری، گیرم ز دست دلبری
از رشک آزارش دهم، ازغصه بیمارش کنم
بندی به پایش افکنم، گویم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر، کالای بازارش کنم
گوید میفزا قهر خود، گویم بکاهم مهر خود
گوید که کمتر کن جفا، گویم که بسیارش کنم
هر شامگه در خانه ای، چابکتر از پروانه ای
رقصم بر بیگانه ای، وز خویش بیزارش کنم
چون بینم آن شیدای من، فارغ شد از سودای من
منزل کنم در کوی او، باشد که دیدارش کنم
گیسوی خود افشان کنم، جادوی خود گریان کنم
با گونه گون سوگندها، بار دگر یارش کنم
چون یار شد بار دگر، کوشم به آزار دگر
تا این دل دیوانه را راضی ز آزارش کنم
*
ترجمه من به ترکی آذربایجانی
یارب منه بیر یار وئر، تا اونو یاخشی بئزدیریم
عزا جزا وئریم اونا، خوار ائیلییم، زار ائیلییم
اودلو اوپوجوکلرینن، اوره که یاتان گولمه کینن
یوز آلاو ووروم جانینا، یوز فیتنه ائیله ییم اونا
اونون گؤزونون اؤنونده، بیر آیریسیندان مئی آلام
جیجیکده ن جانین اینجیده م، خینوودان ناخوش لادام
آیاقلارینی باغلییام، دییه م سنین آللاهینام
بنده کیمی قیزیل اوچون، بازاردا ساتیشا قویام
دئیه کی ائتمه چوخ قهر، دئیه م لوطفوم آزلادارم
دئیه آزجا ائیله جفا، دئیم کی چوخ چوخالدارام
هر گئجه بیر آیری ائوده، که په نه کلردن ده یئیین
اوینویام اؤزگه یانیندا، اؤزومده ن بئزار ائیله یه م
ائله کی گؤردوم او عاشیق، سیلدی اوره گیندن منی
کوچه باشیندا اوتورام، بلکی اونو رام ائیلیم
ساچیمی آچیق ساخلایام، جادومودا آغلار قویام
جوره به جور آندلارنان، گئنه اؤزومه یار ائیلیم
گئنه ده یار اولماخ همن، بیرده اینجینمک باشلییام
بلکی بو دلی گؤنلومو، بیرداها راضی ائیلییه م...
*
جواب ابراهیم صهبا به سیمین بهبهانی
یارت شوم ، یارت شوم ، هر چند آزارم کنی
نازت کشم نازت کشم ، گر در جهان خوارم کنی
بر من پسندی گر منم ، دل را نسازم غرق غم
باشد شفا بخش دلم ، کز عشق بیمارم کنی
گر رانیم از کوی خود ، ور باز خوانی سوی خود
با قهر و مهرت خوشدلم ، کز عشق بیمارم کنی
گر رانیم از کوی خود ، ور بازخوانی سوی خود
با قهر و مهرت خوشدلم ، هر عشوه در کارم کنی
من طایر پربسته ام ، در کنج غم بنشسته ام
من گر قفس بشکسته ام ، تا خود گرفتارم کنی
من عاشق دلداده ام ، بهر بلا آماده ام
یار من دلداده شو ، تا با بلا یارم کنی
ما را چو کردی امتحان ، ناچار گردی مهربان
رحم آخر ای آرام جان ، بر این دل زارم کنی
گر حال دشنامم دهی ، روز دگر جانم دهی
کامم دهی کامم دهی ، الطاف بسیارم کنی
*
جواب سیمین بهبهانی به ابراهیم صهبا
گفتی شفا بخشم ترا ، وز عشق بیمارت کنم
یعنی به خود دشمن شوم ، با خویشتن یارت کنم ؟
گفتی که دلدارت شوم ، شمع شب تارت شوم
خوابی مبارک دیده ای ، ترسم که بیدارت کنم
*
جواب ابراهیم صهبا به سیمین بهبهانی
دیگر اگر عریان شوی ، چون شاخه ای لرزان شوی
در اشکها غلطان شوی ، دیگر نمی خواهم ترا
گر باز هم یارم شوی ، شمع شب تارم شوی
شادان ز دیدارم شوی ، دیگر نمی خواهم ترا
گر محرم رازم شوی ، بشکسته چون سازم شوی
تنها گل نازم شوی ، دیگر نمی خواهم ترا
گر بازگردی از خطا ، دنبالم آیی هر کجا
ای سنگدل ، ای بیوفا ، دیگر نمی خواهم ترا
*

جواب رند تبریزی به ابراهیم صهبا 

صهبای من زیبای من سیمین تو را دلدار نیست
وز شعر او غمگین مشو کو در جهان بیدار نیست
گر عاشق و دلداده ای فارغ شو از عشقی چنین
کان یار شهر آشوب تو در عالم هوشیار نیست
صهبای من غمگین مشو عشق از سر خود وارهان
کاندر سرای بی کسان سیمین تو را غمخوار نیست
سیمین تو را گویم سخن کاتش به دلها می زنی
دل را شکستن راحت و زیبنده ی اشعار نیست
با عشوه گردانی سخن هم فتنه در عالم کنی
بی پرده می گویم تو را این خود مگر آزار نیست ؟
دشمن به جان خود شدی کز عشق او لرزان شدی
زیرا که عشقی اینچنین سودای هر بازار نیست
صهبا بیا میخانه ام گر راند از کوی وصال
چون رند تبریزی دلش بیگانه ی خمار نیست
*
عتاب "شمس الدین عراقی" به "رند تبریزی" :
ای رند تبریزی چرا . . این ها به آن ها می کنی
رندانه می گویم ترا ،کآتش به جان ها می کنی
ره می زنی صهبای ما ، ای وای تو ای وای ما
شرمت نشد بر همرهان ، تیر از کمان ها می کنی ؟
سیمین عاشق پیشه را . . . . گویی سخن ها ناروا
عاشق نبودی کین چنین ، زخم زبان ها . . می کنی
طشتی فرو انداختی ، بر عاشقان . . . خوش تاختی
بشکن قلم خاموش شو ، تا این بیان ها . . می کنی
خواندی کجا این درس را ، واگو رها کن ترس را
آتش بزن بر دفترت ، تا این گمان ها . . می کنی
دلبر اگر بر ناز شد ، افسانه ی . . . پر راز شد
دلداده داند گویدش . . . باز امتحان ها می کنی
معشوق اگر نرمی کند ، عاشق از آن گرمی کند
ای بی خبر این قصه را ، بر نوجوان ها می کنی ؟
عاشق اگر بر قهر شد ، شیرین به کامش زهر شد
گاهی اگر این می کند ، بر آسمان ها می کنی ؟
او داند و دلدار او ، سر برده ای . . . . در کار او
زین سرکشی می ترسمت ، شاید دکان ها می کنی
از "بی نشان" شد خواهشی ، گر بر سر آرامشی
بازت مبادا پاسخی ، گر این . . زیان ها می کنی
*

 

 

نفرینهای مادرانه در زبان و لهجه اراکی

1 -
ای جز جیگر بزنی ایشالا د ولم کن= الهی جگرت بسوزه دست از سرم بردار
2 -
کم سر بسرم بل بیخودی خون به دلم کن= کمتر سر به سر من بگذار و دلم را خون کن
3 -
ایی پیرن جا موندتا ورگی بل تو یخدون= این پیراهن میراث مانده ات را بردار بگذار داخل یخدان ( جای لباس )
4 -
آتیش بگیری ببم منا اینقذه نچزون= الهی آتش بگیری فرزندم ، من را اینقدر زجر نده
5 -
هی نیششا طاق میله ذلیل مردهء گنده = مرتب دهانش بازه ( می خنده ) ذلیل مردهء گنده
6 -
مو تر اومدم ، امرو که هیکل خونه مونده = من کلافه شدم امروز که این با این هیکلش در خانه مانده
7 -
مو قد تو بودم ننم ا جاش نمیجمید = من اندازهء تو بودم مادرم از جایش تکان نمی خورد
8 -
کاراش با مو بود اون و شورش همشا می خفتید = همهء کارهای خانه را من انجام می دادم و او و شوهرش همه اش می خوابیدند .
9 -
حالا مو باید صب تا پسین هی بکنم جون = اما حالا من ، از صبح تا غروب باید جون بکنم
10 -
یا دنبال او باید برم یا عقب نون= یا دنبال آب بدوم یا دنبال نان
11 -
امشو دو شو نخفتیدم بچم نمیله = با امشب دو شب است که نخوابیدم ، بچه ام نمی گذارد بخوابم
12 -
باپا لو تندور نره بفته سر به کله= نگاه کن نره لب تنور با سر بیافته توی تنور
13 -
وی وی منا این نیم وجبی به تنگ آورده= وای وای من را این نیم وجبی کلافه کرده
14 -
ای قد نکشه خدا کنه جونمرگ مرده = خدا کنه دیگر از این بزرگتر نشود جوانمرگ شده
15 -
داغت بامونه بند دلم به حق قرئون= داغت به دلم بنشینه به حق قرآن
16 -
یه دقه وخی بچیا بگیر بغل بگردون= یک دقیقه پاشو بچه را بغل کن و بگردونش
17 -
با دسه هونگ شیطونه میگه بل د تو دندش = شیطانه می گه با دستهء هاون بزن توی قفسه سینه اش
18 -
آتیش بگیره خدا کنه مرده و زندش = خدا کند که مرده و زنده اش آتش بگیرد .

منبع : آونگ خاطره های ما
...
ترجمه به زبان ترکی آذربایجانی
1 –
گؤروم جیگرین چاللی چه رپاز یانسین .
2 –
آز مندن باش باشا قویوب باغریمی قان ائله
3 –
بو مئراتا قالمیش کؤینه کیوی گؤتور قوی یاخدانا
4 –
یاناسان بالا منی بو قدر اینجیتمه
5 –
ائله هئی دیشلرینی آغاردیب ایشاریر ذلیل گونه قالمیش دیزیخ
6 -
من زارا جانا گلدیم بوگون بو دیزیخین ائوده قالماقینین اوزوندن
7 –
من سن جانیدیم آنام یئریندن ته ر په شمه زیدی
8 –
هر ایشی من گؤروردوم اوندان اری ده یاتیردیلار
9 –
امان ایندی من گرک سحردن آخشاما جاق جانیم چیخا
10 –
بیلمیرم سو دالیسیجاق قاچیم یا چؤره ک دالیسیجاق
11 –
ایکی گئجه دیر کی یاتمامیشام ، اوشاق قویمور یاتام
12 –
گؤز قولاق اول گئتمه سین تندیره ساری ، تپه سی اوسته دوشمه سین تندیره
13 –
وای وای بو مازالاق جانا گتیردی منی
14 –
جوان اؤله سن ، بویومویه سن
15 –
داغین اوره گیمه
16 –
بیرآزجانا اوشاغی گؤتور قوجاغیندا دولاندیر
17 –
دلی شئیطان دئییر هه ونگ دسته سینه ن وور سینه سیندن
18 –
گؤروم دیری سی ده ، اؤلو سوده اود توتسون
این همه بقیه نفرینها در ترکی آذربایجانی
19 –
جاوان آرخان یئره گلسین بالا = کمر جوانت به زمین بخورد بچه
20 –
خبرین گلسین بالا = خبر مرگت بیاید بچه
21 –
گلین اؤله سن بالا = عروس بمیری بچه
22 -
آنان مه لر قالسین بالا = مادرت در داغت گریان بماند بچه
23 –
قاراوی گئییم بالا= لباس سیاه عزایت را بپوشم بچه
24 –
بالا بالاندان چه کسن = بچه الهی از بچه ات بکشی
25 –
دلی شئیطان دئییر دو وور گؤزلری دوشسون آووجونا = شیطان دیوانه می گوید بزن چشمهایش بیفتد توی کف دستش
26 –
اوره گیوین باشی دلینسین بالا = سر دلت سوراخ شود بچه
27 –
لووا وایا قالاسان = به آه و فریاد بمانی
28 –
بوی آتمیاسان بالا = قد نکشی بچه
29 –
من سن جانیدیم ، سن واریدین = من به سن تو بودم تو را داشتم
30 –
تئز اره گئتسئیدین من جان قیزین واریدی = اگر زود شوهر می کردی بچه هم قد من داشتی

تاپماجالار - 2

تاپباجالار = تاپماجالار
ايلمه، ايلمه ايلمه سي
ايلمه خاتين دويمه سي
هركيم اونو تاپماسا
يئددي ايلين خسته سي
اوزه رلیک
...
اويان قالا، بويان قالا
اورتاسيندا ساري مايا
یومورتا
...
اؤززو، اؤزونه قبير قازار
دامجی
...
آهاني هاي آهاني
گزه رجمله جاهاني
گتيريسن اؤلدورمه يه
نه اه تي وار نه قاني
یئل
آلتي آشيق بويو وار
هرگئجه ده تويو وار
شمع ، چیراغ
...
ائل ياتدي، اوبا ياتدي
قنبر ديلين اوزاتدي
قولادان – کلون
منبع
http://www.sedayeazarbaijan.blogfa.com/

تاپماجالار - 1

تاپ بو ندیر ، تاپماجا

عزیزیم قصاب آغلار
ساری دوق قصاب آغلار
اؤلن قویون آغلاماز
اؤلدورن قصاب آغلار
( سوغان )
...
قیرمیزی تویوق باغدا
دیمدیکی وار تورپاقدا
( قیرمیزی تورپ )
...
یاشیل تاغیم وار
آل اوتاغیم وار
گؤی پالتلاریمدا
بوز قورشاغیم وار
( قارپیز )
...
بیر صاندیغیم وار مرندی
نه قیفیلی وار نه بندی
ائله آچیلیر ائله یومولور
هئچ کیم بولمه ز بو فندی
( کلم )
...
بوستاندا وار آغ آرواد
پالتار گئییب قات به قات
( کلم )
...
منبع : جیققیلی باغچا
http://www.baxca.blogfa.com