شاعر: معینی کرمانشاهی
تو را هرگز نمی بخشم
تو تنها عشق من بودی
به یاد آور زمانی را
که گرم سوختن بودی
*
سرابی بودی و از تشنه کامی
چشمه ات پنداشتم روزی
کویری بودی و بذر وفا
در سینه ات می کاشتم روزی
*
مرا دیوانه باید گفت می دانم
تو را تنها امید خویش می دانم
*
تو ای تنها امید من
تو ای تنها پناه من
تویی تنها در این دنیا
امید گاه گاه من
*
صدایم کن، صدایم کن
ز تنهایی رهایم کن
*
سرابی بودی و از تشنه کامی
چشمه ات پنداشتم روزی
کویری بودی و بذر وفا
در سینه ات می کاشتم روزی
*
مرا دیوانه باید گفت می دانم
تو را تنها امید خویش می دانم
*
تو ای تنها امید من
تو ای تنها پناه من
تویی تنها در این دنیا
امید گاه گاه من
*
صدایم کن، صدایم کن
ز تنهایی رهایم کن
*
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر