هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو، بی باک ترم از شیر
وان لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر
رنج است پی رنجم، زنجیر پس زنجیر
*
دوبیتی - معینی کرمانشاهی
برادر جان - ایرج جنتی عطائی
برادر جان نمی دونی چه دلتنگم
نمی دونی برادرجان چه غمگینم
نمی دونی برادرجان
گرفتار کدوم طلسم و نفرینم
*
نمی دونی چه سخته در به در بودن
مثل توفان همیشه در سفر بودن
برادر جان نمی دونی
چه تلخه وارث درد پدر بودن
*
دلم تنگه برادر جان ، برادر جان دلم تنگه
دلم تنگه از این روزای بی امید
از این شبگردی های خسته و مأیوس
از این تکرار بیهوده دلم تنگه
همیشه یک غم و یک درد و یک کابوس
*
دلم خوش نیست غمگینم ، برادرجان
از این تکرار بی رؤیا و بی لبخند
چه تنهایی غمگینی که غیر از من
همه خوشبخت و عاشق ، عاشق و خرسند
*
به فردا دلخوشم ، شاید که با فردا
طلوع خوب خوشبختی من باشه
شب رو با رنج تنهایی من سر کن
شاید فردا روز عاشق شدن باشه
*
اشتراک در:
پستها (Atom)