امشب - غفّار حسین نژاد

دستـی بکش ای یـار به چشم تَرَم امشب
می میـرم و بـر سینـه گذارم سرم امشب

از بس بـه قفس پـر زدم و سینـه دریـدم
در هجر تو بشکست عـزیزم پَرَم امشب

امشب تـو بَـرِ همسـر خـود جای تو آخر
پـروانـه و پیمـانـه نشستـه ،بـَرَم امشب

ای غم درکاشانه ی ما بسته و رفته ست
آخـر تـو بیـا پنجـه به زن بر درم امشب

مستـانـه بـه محـراب جفایت ،بـه نمـازم
بـر حـال دلـم گـریـه نمایـد ،حَـرَم امشب

" رافغ " نکند حرف تو را گوش زمستی
ناصح جگرم سوخت برو من کَرَم امشب

غفار حسین نژاد " رافغ "

 *

هیچ نظری موجود نیست: