عشق - اردلان سرفراز

عشق لالایی بارون تو شباس 
نم نم بارون پشت شیشه هاس 
لحظه ی شبنم و برگ گل یاس
لحظه ی رهایی پرنده هاس 
تو خود عشقی که همزاد منی
تو سکوت منو فریاد می زنی
تو خود عشقی که شوق موندنی 
غم تلخ و گنگ شعرای منی
وقتی دنیا درد بی حرفی داره 
تویی که فریاد دردای منی
تو خود عشقی که همزاد منی
تو سکوت منو فریاد می زنی
دستای تو خورشید و نشون می دن 
چشمای بستمو بیدار می کنن 
صدای بال پرنده رو لبات 
تو گوشام دوباره تکرار می کنن 
زندگی وقتی که بیزاری باشه 
روز و شب هاش همه تکراری باشه 
شاید عشق برای بعضی عاشقا 
لحظه ی بزرگ بیداری باشه 
عشق لالایی بارون تو شباس
نم نم بارون پشت شیشه هاس
لحظه ی عزیز با تو بودنه 
آخرین پناه موندن منه 
تو خود عشقی که همزاد منی
تو سکوت منو فریاد می زنی

هیچ نظری موجود نیست: