پیر عشق

خـون دل ریختـی و ازتـو نـه رنجیـدم مـن
قصد جان کردی و مهرازتو کجا دیـدم من

قصـه ی بـی کسی مـن ، ز کسی نشنیـدی
چـه کنـم قصـه ی عشقـم ز تــو نشنیدم من

همـه گفتنـد جـوانـی نـه فـروشـم بـه تـومن
پیـر عشقت شـده بـر غیـر بـه خنـدیـدم من

ناصحم گفت نپرسم ز کسی قصه ی عشق
لب فـرو بستـم و جـز عشق نه پرسیدم من

چـون کبـوتـر لب بـام تو نشستم همـه شب
سنگ بـر بال وپـرم خورد و نه جنبیدم من

من بصحرای جنون خیمه زدم درهمه عمر
بـاد عشـق آمـد و از جـای نـه لـرزیـدم من

یـاد رخسـار تـو را ،در دل خـود جـا دادم
چـه رقیبی بـه تــو در سینـه تـراشیـدم من

مـن جوانی بـه رهش دادم و او خنده کنان
آتشـم زد بـه جوانـی و ، نـه فهمیـدم من

دل و دیـن دادم و در سینـه غمت پـروردم
حیـف روز ازل ایـن کـار نـه سنجیـدم من

دار منصورنشد قسمت " رافغ " بـه غمت
عـاقبت تیشـه ی فـرهـاد ،به سـر دیـدم من

غفار حسين نژاد "رافغ "

*

هیچ نظری موجود نیست: