ای وطن
در روح و جان من می مانی ای وطن
به زیر پا فتد آن دلی، که بهر تو نلرزد
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
که بهر عشق والای تو ، همه جهان نیرزد
در روح و جان من می مانی ای وطن
به زیر پا فتد آن دلی ، که بهر تو نلرزد
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
که بهر عشق والای تو ، همه جهان نیرزد
ای ایران ایران دور از دامان پاکت
در روح و جان من می مانی ای وطن
به زیر پا فتد آن دلی، که بهر تو نلرزد
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
که بهر عشق والای تو ، همه جهان نیرزد
در روح و جان من می مانی ای وطن
به زیر پا فتد آن دلی ، که بهر تو نلرزد
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
که بهر عشق والای تو ، همه جهان نیرزد
ای ایران ایران دور از دامان پاکت
دست دگران ، بد گهران
ای عشق سوزان ، ای شیرین ترین رویای من
ای عشق سوزان ، ای شیرین ترین رویای من
تو بمان ، در دل و جان
ای ایران ایران ، گلزار سبزت دور از تاراج خزان ، جور زمان
ای مهر رخشان ، ای روشنگر دنیای من به جهان ، تو بمان
سبزی سر چمن ، سرخی خون من ،
ای ایران ایران ، گلزار سبزت دور از تاراج خزان ، جور زمان
ای مهر رخشان ، ای روشنگر دنیای من به جهان ، تو بمان
سبزی سر چمن ، سرخی خون من ،
سپیدی طلوع سحر ، به پرچمت نشسته
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
بمان که تا ابد هستیم ، به هستی تو بسته
ای ایران ایران دور از دامان پاکت دست دگران ، بد گهران
ای عشق سوزان ، ای شیرین ترین رویای من تو بمان ، در دل و جان
ای ایران ایران ، گلزار سبزت دور از تاراج خزان ، جور زمان
ای مهر رخشان ، ای روشنگر دنیای من به جهان ، تو بمان
در روح و جان من می مانی ای وطن
به زیر پا فتد آن دلی ، که بهر تو نلرزد
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
که بهر عشق والای تو ، همه جهان نیرزد
*
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
بمان که تا ابد هستیم ، به هستی تو بسته
ای ایران ایران دور از دامان پاکت دست دگران ، بد گهران
ای عشق سوزان ، ای شیرین ترین رویای من تو بمان ، در دل و جان
ای ایران ایران ، گلزار سبزت دور از تاراج خزان ، جور زمان
ای مهر رخشان ، ای روشنگر دنیای من به جهان ، تو بمان
در روح و جان من می مانی ای وطن
به زیر پا فتد آن دلی ، که بهر تو نلرزد
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
که بهر عشق والای تو ، همه جهان نیرزد
*
سپید و سیاه
تو خراب من آلوده مشو
غم این پیکر فرسوده مخور
قصه ام بشنو و از یاد ببر
بهر من غصه بیهوده نخور
تو سپیدی من سیاهم
خسته ای گم کرده راهم
تو به هر جا در پناهی
من به دنیا بی پناهم
تو طلوع هر امیدی
من غروبی نا امیدم
تو سپید و دل سیاهی
من سیاه دل سپیدم
نه قراری نه دیاری که بر آن رو بگذارم
به چه شوقی به چه ذوقی دگر این ره بسپارم
چه امیدی به سپیدی که به رنگ شب تارم
تو سپیدی من سیاهم
خسته ای گم کرده راهم
گنه تو بی گناهی
بی گنه غرق گناهم
تو طلوع هر امیدی
من غروبی نا امیدم
تو سپید و دل سیاهی
من سیاه دل سپیدم
شوق بودن بوده تنها
اشتباهم اشتباهم
تو سپیدی من سیاهم
خسته ای گم کرده راهم
گنه تو بی گناهی
بی گنه غرق گناهم
*
تو خراب من آلوده مشو
غم این پیکر فرسوده مخور
قصه ام بشنو و از یاد ببر
بهر من غصه بیهوده نخور
تو سپیدی من سیاهم
خسته ای گم کرده راهم
تو به هر جا در پناهی
من به دنیا بی پناهم
تو طلوع هر امیدی
من غروبی نا امیدم
تو سپید و دل سیاهی
من سیاه دل سپیدم
نه قراری نه دیاری که بر آن رو بگذارم
به چه شوقی به چه ذوقی دگر این ره بسپارم
چه امیدی به سپیدی که به رنگ شب تارم
تو سپیدی من سیاهم
خسته ای گم کرده راهم
گنه تو بی گناهی
بی گنه غرق گناهم
تو طلوع هر امیدی
من غروبی نا امیدم
تو سپید و دل سیاهی
من سیاه دل سپیدم
شوق بودن بوده تنها
اشتباهم اشتباهم
تو سپیدی من سیاهم
خسته ای گم کرده راهم
گنه تو بی گناهی
بی گنه غرق گناهم
*
آسمون با من و تو قهره دیگه
شبامون آخ که چه تاریک و چه سرده
دلامون جای غمه لونه درده
تورو بی من منو دور از تو گذاشته
چی بگم؟ با من و تو دنیا چه کرده؟
آسمون با من و تو قهره دیگه
هر کدوم از ما تو یک شهر دیگه
تو دلم این همه غم جا نمیگیره
چی به جز غم داره این دل که اسیره
گفتی از یاد میره این غمها یه روزی
تو دلم ریشه دوونده دیگه دیره
آسمون با من و تو قهره دیگه
هر کدوم از ما تو یک شهر دیگه
تو میگی نامه نوشتی نرسیده
از تو یک خط یا نشون هیچکی ندیده
منم امشب واسه تو نامه نوشتم
اما اشکام همه رو نامه چکیده
تو میگی نامه نوشتی نرسیده
از تو یک خط یا نشون هیچکی ندیده
منم امشب واسه تو نامه نوشتم
اما اشکام همه رو نامه چکیده
اما اشکام همه رو نامه چکیده
آسمون با من و تو قهره دیگه
هر کدوم از ما تو یک شهر دیگه
شبامون آخ که چه تاریک و چه سرده
دلامون جای غمه لونه درده
تورو بی من منو دور از تو گذاشته
چی بگم؟ با من و تو دنیا چه کرده؟
آسمون با من و تو قهره دیگه
هر کدوم از ما تو یک شهر دیگه
آسمون با من و تو قهره دیگه
هر کدوم از ما تو یک شهر دیگه
*
شبامون آخ که چه تاریک و چه سرده
دلامون جای غمه لونه درده
تورو بی من منو دور از تو گذاشته
چی بگم؟ با من و تو دنیا چه کرده؟
آسمون با من و تو قهره دیگه
هر کدوم از ما تو یک شهر دیگه
تو دلم این همه غم جا نمیگیره
چی به جز غم داره این دل که اسیره
گفتی از یاد میره این غمها یه روزی
تو دلم ریشه دوونده دیگه دیره
آسمون با من و تو قهره دیگه
هر کدوم از ما تو یک شهر دیگه
تو میگی نامه نوشتی نرسیده
از تو یک خط یا نشون هیچکی ندیده
منم امشب واسه تو نامه نوشتم
اما اشکام همه رو نامه چکیده
تو میگی نامه نوشتی نرسیده
از تو یک خط یا نشون هیچکی ندیده
منم امشب واسه تو نامه نوشتم
اما اشکام همه رو نامه چکیده
اما اشکام همه رو نامه چکیده
آسمون با من و تو قهره دیگه
هر کدوم از ما تو یک شهر دیگه
شبامون آخ که چه تاریک و چه سرده
دلامون جای غمه لونه درده
تورو بی من منو دور از تو گذاشته
چی بگم؟ با من و تو دنیا چه کرده؟
آسمون با من و تو قهره دیگه
هر کدوم از ما تو یک شهر دیگه
آسمون با من و تو قهره دیگه
هر کدوم از ما تو یک شهر دیگه
*
رهگذار عمر
رهگذار عمرسيری در دياری روشن و تاريك
رهگذار عمر راهی بر فضایی دور يا نزديك
كس نمیداند كدامين روز میآيد
كس نميداند كدامين روز میميرد
چيست اين افسانه هستی خدايا چيست
پس چرا آگاهی از اين قصه مارا نيست
صحبت از مهر و محبت چيست؟
جاي آن در قلب ما خالی است؟
روزی انسان بنده ی عشق و محبت بود
جز ره مهر و وفا راهی نمیپيمود
چيست اين افسانه ی هستي خدايا چيست؟
پس چرا آگاهی از اين قصه ما را نيست؟
كس نمیداند كدامين روز میآيد
كس نمیداند كدامين روز میميرد
*
رهگذار عمرسيری در دياری روشن و تاريك
رهگذار عمر راهی بر فضایی دور يا نزديك
كس نمیداند كدامين روز میآيد
كس نميداند كدامين روز میميرد
چيست اين افسانه هستی خدايا چيست
پس چرا آگاهی از اين قصه مارا نيست
صحبت از مهر و محبت چيست؟
جاي آن در قلب ما خالی است؟
روزی انسان بنده ی عشق و محبت بود
جز ره مهر و وفا راهی نمیپيمود
چيست اين افسانه ی هستي خدايا چيست؟
پس چرا آگاهی از اين قصه ما را نيست؟
كس نمیداند كدامين روز میآيد
كس نمیداند كدامين روز میميرد
*
روحم جسمم شد خسته از بازیچه گشتن
در هر دامی افتادن و از خود گذشتن
آزرده روحم از این بیهوده گفتن
بیهوده راز خود را در دل نهفتن
خفتن در آرزوی خواب تو دیدن
اما ز تیره روزی شبها نخفتن
روحم جسم شده خسته از این بازیچه گشتن
در هردامی افتادن و از خود گذشتن
ای عشق بی ثمر آرامشم مبرآتش دگر میافروز
عمری نخفته ام با کس نگفته ام
زین رنجه آشیان سوز
تو کنون مگشا زبان من
مزن آتش غم به جان من
*
با من افسرده دل اینهمه بد تا مکن
خسته تر از خسته ام کرده ای اما مکن
با دلم ای آشنا عشوه گری ها چرا
اینهمه بیگانگی با منه تنها نکن
این غصه مرا کشته خدایا
عشقش ز دلم میرود آیا؟
عشقم نپذیری وفای من نخواهی
با اینهمه ای یار به دل نمیری الهی
تو بخت سپیدی اگر چه دل سیاهی
با این سردی نگو که بد نکردی
با من هرگز تو مهربان نگردی
*
در هر دامی افتادن و از خود گذشتن
آزرده روحم از این بیهوده گفتن
بیهوده راز خود را در دل نهفتن
خفتن در آرزوی خواب تو دیدن
اما ز تیره روزی شبها نخفتن
روحم جسم شده خسته از این بازیچه گشتن
در هردامی افتادن و از خود گذشتن
ای عشق بی ثمر آرامشم مبرآتش دگر میافروز
عمری نخفته ام با کس نگفته ام
زین رنجه آشیان سوز
تو کنون مگشا زبان من
مزن آتش غم به جان من
*
با من افسرده دل اینهمه بد تا مکن
خسته تر از خسته ام کرده ای اما مکن
با دلم ای آشنا عشوه گری ها چرا
اینهمه بیگانگی با منه تنها نکن
این غصه مرا کشته خدایا
عشقش ز دلم میرود آیا؟
عشقم نپذیری وفای من نخواهی
با اینهمه ای یار به دل نمیری الهی
تو بخت سپیدی اگر چه دل سیاهی
با این سردی نگو که بد نکردی
با من هرگز تو مهربان نگردی
*
دل سرده سرده
غم که با شادی هم آغوشی نداره
گریه کن گریه که خاموشی میاره
بذار امشب نکنم اشکامو پنهون
کی میگه مستی فراموشی میاره
دل سرده سرده همه رنج و درده
چشمام یه دریاست بس که گریه کرده
دل سرده سرده همه رنج و درده
چشمام یه دریاست بس که گریه کرده
حالا که تو ابر چشمام بارون غم نهفته
تو شوره زار قلبم گلهای غم شکفته
بازم میخوام چشمای من مروارید بارون کنه
غم تا میاد به خونه مون شهرو چراغون کنه
آسمون قلب منو ابرای غم گرفته
گریه پنهونی مگه دردامو درمون کنه
دل سرده سرده همه رنج و درده
چشمام یه دریاست بس که گریه کرده
دل سرده سرده همه رنج و درده
چشمام یه دریاست بس که گریه کرده
*
غم که با شادی هم آغوشی نداره
گریه کن گریه که خاموشی میاره
بذار امشب نکنم اشکامو پنهون
کی میگه مستی فراموشی میاره
دل سرده سرده همه رنج و درده
چشمام یه دریاست بس که گریه کرده
دل سرده سرده همه رنج و درده
چشمام یه دریاست بس که گریه کرده
حالا که تو ابر چشمام بارون غم نهفته
تو شوره زار قلبم گلهای غم شکفته
بازم میخوام چشمای من مروارید بارون کنه
غم تا میاد به خونه مون شهرو چراغون کنه
آسمون قلب منو ابرای غم گرفته
گریه پنهونی مگه دردامو درمون کنه
دل سرده سرده همه رنج و درده
چشمام یه دریاست بس که گریه کرده
دل سرده سرده همه رنج و درده
چشمام یه دریاست بس که گریه کرده
*
راضی مشو
راضی مشو که عشقمو کور کنی
نور باشی و شب منو بی نور کنی
راضی مشو عشقی که نزدیک شده
با سردیات از دل من دور کنی
دلت میاد که عشق من بمیره
یه دنیا غم تو سینه جا بگیره
اون دل سنگت که جدا از منه از منه
شیشه عمرم رو میخواد بشکنه بشکنه
گریه برات میکنم و اشک من اشک من
خوابه که آتیش به دلم میزنه میزنه
دلت میاد که عشق من بمیره
یه دنیا غم تو سینه جا بگیره
دلا خدایا نگرونه ای وای ای وای
غم جدایی چه گرونه ای وای ای وای
خزون به دنبال بهاره دردا دردا
بهار گلها گذرونه ای وای ای وای
اون دل سنگت که جدا از منه از منه
شیشه عمرم رو میخواد بشکنه بشکنه
گریه برات میکنم و اشک من اشک من
خوابه که آتیش به دلم میزنه میزنه
دلت میاد که عشق من بمیره
یه دنیا غم تو سینه جا بگیره
دلت میاد که عشق من بمیره
یه دنیا غم تو سینه جا بگیره
*
راضی مشو که عشقمو کور کنی
نور باشی و شب منو بی نور کنی
راضی مشو عشقی که نزدیک شده
با سردیات از دل من دور کنی
دلت میاد که عشق من بمیره
یه دنیا غم تو سینه جا بگیره
اون دل سنگت که جدا از منه از منه
شیشه عمرم رو میخواد بشکنه بشکنه
گریه برات میکنم و اشک من اشک من
خوابه که آتیش به دلم میزنه میزنه
دلت میاد که عشق من بمیره
یه دنیا غم تو سینه جا بگیره
دلا خدایا نگرونه ای وای ای وای
غم جدایی چه گرونه ای وای ای وای
خزون به دنبال بهاره دردا دردا
بهار گلها گذرونه ای وای ای وای
اون دل سنگت که جدا از منه از منه
شیشه عمرم رو میخواد بشکنه بشکنه
گریه برات میکنم و اشک من اشک من
خوابه که آتیش به دلم میزنه میزنه
دلت میاد که عشق من بمیره
یه دنیا غم تو سینه جا بگیره
دلت میاد که عشق من بمیره
یه دنیا غم تو سینه جا بگیره
*
نامهربونی
نامهربونی ، نمی خواهی بدونی
گذشته برنگشته
رسوای شهرم ، نمی خواهی بدونی
که آب از سر گذشته
عشق مرا رد می کنی
با من چرا بد می کنی
من با تو قهرم ، بیا رسوای شهرم
که آب از سر گذشته
نامهربونی ، نمی خواهی بدونی
گذشته برنگشته
*
نامهربونی ، نمی خواهی بدونی
گذشته برنگشته
رسوای شهرم ، نمی خواهی بدونی
که آب از سر گذشته
عشق مرا رد می کنی
با من چرا بد می کنی
من با تو قهرم ، بیا رسوای شهرم
که آب از سر گذشته
نامهربونی ، نمی خواهی بدونی
گذشته برنگشته
*
قسم به دلهای خسته ی شکسته دلان
قسم به قلب شکسته خسته دلان
به آه بر لب نشسته ی خسته دلان
که من در سینه جز دلی آشنا به غم همزبان ندارم
ازو جدا مانده ام در این رهگذر زیارم نشان ندارم
بیبن به شام بی ستاره ام
نکرده چاره ام نگاه چاره سازی
نخوانده با نوای خسته ام
نی شکسته ام نوای دلنوازی
ز حسرتم آه بی ثمر بر لب تا کی یا رب تا کی
به سینه ام سوز پر شرر هر شب تا کی یا رب تا کی
شنیده ای ترانه غمینم به نیمه شب کلام آتشینم
ز حسرتم آه بی ثمر بر لب تا کی یا رب تا کی
چکنم چکنم چکنم چکنم
بیبن به شام بی ستاره ام
نکرده چاره ام نگاه چاره سازی
نخوانده با نوای خسته ام
نی شکسته ام نوای دلنوازی
*
قسم به قلب شکسته خسته دلان
به آه بر لب نشسته ی خسته دلان
که من در سینه جز دلی آشنا به غم همزبان ندارم
ازو جدا مانده ام در این رهگذر زیارم نشان ندارم
بیبن به شام بی ستاره ام
نکرده چاره ام نگاه چاره سازی
نخوانده با نوای خسته ام
نی شکسته ام نوای دلنوازی
ز حسرتم آه بی ثمر بر لب تا کی یا رب تا کی
به سینه ام سوز پر شرر هر شب تا کی یا رب تا کی
شنیده ای ترانه غمینم به نیمه شب کلام آتشینم
ز حسرتم آه بی ثمر بر لب تا کی یا رب تا کی
چکنم چکنم چکنم چکنم
بیبن به شام بی ستاره ام
نکرده چاره ام نگاه چاره سازی
نخوانده با نوای خسته ام
نی شکسته ام نوای دلنوازی
*
در دو روز عمر کوته سخت جانی کرده ام
با همه نامهربانان مهربانی کرده ام
همدلی،هم آشیانی،هم زبانی کرده ام
بعد از این بر چرخ بازیگر امیدم نیست نیست
آن سرانجامی که بخشاید نویدم نیست نیست
هدیه از ایام جز موی سپیدم نیست نیست
من نه هرگز شکوه ای از روزگاران کرده ام
نه شکایت از دورنگی های یاران کرده ام
گرچه شکوه بر زبانم می فشارد استخوانم
من که با این برگریزان روز و شب سر کرده ام
صد گل امید را در سینه پرپر کرده ام
دست تقدیر زمانم کرده همرنگ خزانم
پشت سر پلها شکسته پیش رو نقش سرابیم
هوشیار افتاده مستیم در خرابات خرابیم
مهربانی کیمیا شد مردمی دیریست مرده
سرفرازی را چه داند؟ سر به زیری سر سپرده
می روم دلمردگی ها را زسر بیرون کنم
گر فلک با من نسازد چرخ را وارون کنم
بر کلام ناهماهنگ جدائی خط کشم
در سرود افرینش نغمه ای موزون کنم
در دو روز عمر خود بسیار دل ببریده ام
بس ملامتها کزین نامردمان بشنیده ام
سر دهد در گوش جانم موی همرنگ شبانم
من که عمر رفته بر خاکستر غم چیده ام
زین سبب گردی ز خاکستر به خود پاشیده ام
گر بمانم یا نمانم بنده پیر زمانم
*
با همه نامهربانان مهربانی کرده ام
همدلی،هم آشیانی،هم زبانی کرده ام
بعد از این بر چرخ بازیگر امیدم نیست نیست
آن سرانجامی که بخشاید نویدم نیست نیست
هدیه از ایام جز موی سپیدم نیست نیست
من نه هرگز شکوه ای از روزگاران کرده ام
نه شکایت از دورنگی های یاران کرده ام
گرچه شکوه بر زبانم می فشارد استخوانم
من که با این برگریزان روز و شب سر کرده ام
صد گل امید را در سینه پرپر کرده ام
دست تقدیر زمانم کرده همرنگ خزانم
پشت سر پلها شکسته پیش رو نقش سرابیم
هوشیار افتاده مستیم در خرابات خرابیم
مهربانی کیمیا شد مردمی دیریست مرده
سرفرازی را چه داند؟ سر به زیری سر سپرده
می روم دلمردگی ها را زسر بیرون کنم
گر فلک با من نسازد چرخ را وارون کنم
بر کلام ناهماهنگ جدائی خط کشم
در سرود افرینش نغمه ای موزون کنم
در دو روز عمر خود بسیار دل ببریده ام
بس ملامتها کزین نامردمان بشنیده ام
سر دهد در گوش جانم موی همرنگ شبانم
من که عمر رفته بر خاکستر غم چیده ام
زین سبب گردی ز خاکستر به خود پاشیده ام
گر بمانم یا نمانم بنده پیر زمانم
*
کج کلاه خان
ابرو به من کج نکن
کج کلاخان یارمه
خوشگلم و خوشدلم
دلها گرفتارمه
یکه زن و یکه سوارم
هیچ کجا رقیب ندارم
عاشق اسب سفیدم
دختری چابک سوارم
گیسو نگو کمنده والله
چین و چین و بلنده والله
تا که پریشون بشی
زلف پریشون دارم
از نوک پا تا به سر
عشوه فراوون دارم
گیسو نگو کمنده والله
چین و چین و بلنده والله
*
ابرو به من کج نکن
کج کلاخان یارمه
خوشگلم و خوشدلم
دلها گرفتارمه
یکه زن و یکه سوارم
هیچ کجا رقیب ندارم
عاشق اسب سفیدم
دختری چابک سوارم
گیسو نگو کمنده والله
چین و چین و بلنده والله
تا که پریشون بشی
زلف پریشون دارم
از نوک پا تا به سر
عشوه فراوون دارم
گیسو نگو کمنده والله
چین و چین و بلنده والله
*
یاران
یاران ز چه رو رشته الفت بگسستند
عهدی که روا بود دگر باره نبستند
یاران ز چه رو رشته الفت بگسستند
عهدی که روا بود دگر باره نبستند
آن مردمکان از سر اندیشه ندیدند
کاین بی خردان حرمت انسان بشکستند
کاین بی خردان حرمت انسان بشکستند
ما را دگر از طعنه دشمن گله ای نیست
کان عهد که بستیم رفیقان بشکستند
کان عهد که بستیم رفیقان بشکستند
افسوس همه سلسله داران بغنودند
وآن یکه سواران همه از پا بنشستند
وآن یکه سواران همه از پا بنشستند
ای قافله سالار کجائی که ببینی
دزدان همگی همره این قافله هستند
دزدان همگی همره این قافله هستند
دردا در گنجینه به ما را بگشودند
اندوه، که بر دوست ره خانه ببستند
اندوه، که بر دوست ره خانه ببستند
افسوس که کاشانه به دشمن بسپردند
آن قوم که بیگانه و بیگانه پرستند
آن قوم که بیگانه و بیگانه پرستند
افسوس همه سلسله داران بغنودند
وآن یکه سواران همه از پا بنشستند
وآن یکه سواران همه از پا بنشستند
ای قافله سالار کجائی که ببینی
دزدان همگی همره این قافله هستند
دزدان همگی همره این قافله هستند
دردا در گنجینه به ما را بگشودند
اندوه، که بر دوست ره خانه ببستند
اندوه، که بر دوست ره خانه ببستند
*
۱ نظر:
saalam - az sher haye khobeton kheili khoham omad- mikham onaro to site khodamam bezram - ba ejaze shoma-
kosh hal misham shoma ham be ma sar bezanid-
elham-
lover-eyes.blogfa.com
ارسال یک نظر