رباعی ها - سحاب اصفهانی

 

صد بار اگر به تیغ کین می کشدم
غم نیست که یار نازنین می کشدم
خونم ریزد لیک برای دل غیر
بهر دل آن می کشد، این می کشدم
*
با غیر تو را یار نمی دانستم
در بزم تواش بار نمی دانستم
می دانستم که خواهی ام کشت اما
بهر دل اغیار نمی دانستم
*
زان یار جفاجو که وفا دید که من؟
از جور و جفایش که نرنجیده که من؟
هر گوشه چو من هزار دارد بلبل
از باغ وصالش که گلی چید که من؟
*
شادی و غمم به قدر هم بایستی
یا طاقت من در خور غم بایستی
یا لطف تو افزون ز ستم بایستی
یا جور تو چون رحم تو کم بایستی
*