خاطـرم با یاد تـو شـب زنـده داری می کند

خاطـرم با یاد تـو شـب زنـده داری می کند
لیلـی نـا مهـربـان ، بـا قیـس یـاری می کند

رفتـه از دستـم جـوانـی در خـزان زنـدگـی
دیـده ام بـر نـو جـوانـی اشکبـاری می کنـد

امشبـی هـم در عـزای خاطـرات تلخ خـود
خاطـرم با خاطـرات خویش زاری می کند

رفتـه ای از دست مـن ، ای آشنـا با یـاد تـو
ایـن دل شـوریـده ام هـی می گساری میکند

بـی خبـر از حـال مـن آن نـازنیـن بـی وفـا
تـا سحـر بـا همسر خـود بچّه داری می کند

دوش لبخنـدش بـدیـدم خـاطـرم آسـوده شـد
آخر اودرنـزد خود احساس خواری می کند

منکه میسوزم دراین گرداب بی پایان عشق
قلب مـن مـی سـوزد او آتش بیاری می کند

تـا که در آیینـه بینـم ، چهـره ی افسـرده ام
دیـده ام بـر حال مـن خـونابـه باری می کند

"رافغ"آن دیوانگی های جوانی مُرد ورفت
پیـری ام آب اجـل بـر سینـه جاری می کند

غفار حسین نژاد " رافغ "


گیتار - یغما گلرویی

وقتی رفتی هرچی خواستی از اتاق من ببر
آیینه رو ببر با این دل همیشه دربه در
ساعتو ببر تا من دقیقه ها رو نشمارم
عکستو ببر شاید یادم بره دوست دارم
اون کتابا رو ببر دیگه نمیخونمشون
نامه هاتو پس بگیر تا من نسوزونمشون
اگه خواستی این گلیمو بردار از روی زمین
اما گیتارمو با خودت نبر فقط همین
آخه گیتار من آهنگهای خوبی از بره
تو نباشی اون منو به خیلی جاها میبره
جای خالی تو با ترانه هم پر نمیشه
اما اینجوری تحمل غمت ساده تره
وقتی میری با چشم تر 

هر چی دلت میخواد ببر
گیتارو با خودت نبر
بذار که قلب در به در از تو بخونه تا سحر
گیتارو با خودت نبر
وقتی میری با چشم تر هر چی دلت میخواد ببر
گیتارو با خودت نبر
بذار که قلب در به در از تو بخونه تا سحر
گیتارو با خودت نبر
دفتر نت هامو بردار از توی گنجه ی من
ببر اون ترانه هارو همشون به نامتن
سیب هارم از تو درخت پشت پنجره بچین
اما گیتارمو با خودت نبر فقط همین
*