مرثیه درخت - دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی

 

دیگر کدام روزنه، دیگر کدام صبح
خوابِ بلند و تیره ی دریا را
آشفته وعبوس تعبیر می کند؟
من شنییدم از لبِ برگ
از زبانِ سبز
در خوابِ نیم شب که سرودش را
در آب جویبار
بدین گونه شسته بود
در سکوت ای درختِ تناور
آی آیت خجسته ی در خویش زیستن
ما را
حتی امان گریه ندادند
من اوّلین سپیده ی بیدار باغ را
آمیخته به خون طراوت
در خواب برگ های تو دیدم
من اوّلین ترنّم
مرغان صبح را
بیدار روشنایی رویانِ رودبار
در گل افشانی تو شنیدم
دیدند بادها
کان شاخ و برگ های مقدّس
این سال و سالیان
که شبی مرگواره بود
در سایه ی حصار تو پوسید
دیوار
دیوار بی کرانه ی تنهایی
با
دیوار باستانی تردیدهای من
نگذاشت شاخه های تو دیگر
در خنده ی سپیده ببالند
حتی
نگذاشت قمریان پریشان
اینان که مرگِ یک گلِ نرگس را
یک ما پیش تر
آن سان گریستند
در سکوت ساکت تو بنالند
گیرم که بیرون از این حصار کسی نیست
گیرم در آن کرانه نگویند
کاین موج روشنایی مشرق
بر نخل های تشنه ی صحرا
یمن عدن
با آب های ساحل نیلی
از بخشش کدام سپیده ست
امّا من از نگاه آینه
هرچند تیره، تار
شرمنده ام که: آه
در سکوت ای درخت تناور
ای آیت خجسته ی در خویش زیستن
نالیدن و شکفتن
از خویش
در خاکِ خویش ریشه دواندن
ما را
حتی امان گریه ندادند
 *

هیچ نظری موجود نیست: