دهستان شیرامین

دهستان شیرامین به نقل از وبلاک شیرامین
دهستان شیرامین در ۶۸ کیلومتری جنوب غربی تبریز و در ۱۸ کیلومتری شهرستان آذرشهر واقع شده است همسایگان این دهستان عبارتند از: سیلاب - الوانق - داشکسن - پیرچوپان و هفت چشمه که سالهای سال است با این روستا بر سر آب جنگ و درگیری دارند که بعدا به آنها نیز خواهیم پرداخت در واقع هدف من از ایجاد این وبلاگ معرفی کردن این دهستان به دیگران و بیان یک سری از مشکلات این منطقه می باشد با امید به اینکه با نظرات شما دست بنده بیشتر و روانتر کار کند تا اگر مسئولی از اینجا گذر کرد فکری هم به حال این دهستان بکند امید وارم که از این وبلاگ هم ولایتی هایم نیز دیدن نمایند سلام مخصوص به شیرامینی های عزیز واما موقعیت - این دهستان در ۳ کیلومتری جاده ی بین المللی قرار دارد که اکثر زمین های کشاورزی مردم منطقه در آن طرف همین جاده که هم اکنون نیز در حال دوبانده شدن است قرار دارد . تقاطع جاده شیرامین با جاده اصلی که به قره بورون مشهور است به علت وجود دامنه کوه که باعث شده جاده به حال قوسدار باشد و جاده در همین قسمت انحنا دارد در واقع این نقطه نقطه کوری است برای رانندگان عزیز بدین صورت که رانندگانی که از طرف مراغه و عجب شیر می آیند به علت همین دامنه آن طرف جاده را که افراد و یا هر وسیله نقلیه ای که در حال آمد است چه از شیرامین و چه آذر شهر که در حال پیچیدن به شیرامین است نمی بینند و همین امر باعث شده هر ساله شاهد تصادفات وحشت انگیزی در این منطقه (قره بورون) باشیم .
دهستان شرامین نزدیک به ده هزار نفر(10000)جمعیت را در خودش جای داده البته به غیر از افرادی که در جاهای دیگری غیر از این دهستان سکونت دارندو اما فضاهای آموزشی دارای یک واحد مهد کودک ، دبستان پسرانه و دخترانه ، مدرسه راهنمایی پسرانه و دخترانه و همچنین دبیرستان، مرکز بهداشت ، درمانگاه ، ستاد مستقر از طرف سپاه ، پایگاه بسیج دانش آموزی و چهار مسجد که عبارتندز: مسجد جامع، مسجد کوچک ، باب الحوائج ، مسجد امام جعفر صادق (مسجد پایین )و دارای سه تا حسینیه است یک بانک (صادرات)مرکز تعاونی ، شعبة نفت ، ودر حال حاضر یک خیابان اصلی ، یک زمین فوتبال خاکی با رختکن ودارای سوپرمارکتهای شیک می باشد اما با این همه نه کتابخانه دارد نه حمام عمومی دارد اگر چه اکثر مردم امروزه در خانه هاشان حمام خانگی دارند و نه خیلی عذر می خام دستشویی عمومی دارد و اما مردمانش ، درسته که خونگرمند اما کمی هم مفتش می باشند باید از همه چیز سردربیارند مثلاً یه غریبه ای وارد دهستان گردد اونایی که دیدنش باید بدونند با کی کار داره و چی کار داره؟(البته همة اهالی این گونه نیستند قشری از آن)هم اکنون افراد بیشتری از این دهستان در مراکز دولتی با سمتهای مختلفی از قبیل دکتر، مهندس، رئیس دانشگاه، پرستار،دبیر ،کارمند و غیره...مشغول به کار هستند ،هر پنجشنبه در منزل یکی از اهالی مراسم قرآن خوانی برگزار می گردد دارای قاری های خوش صوت و لحن می باشد و چندین بار مقام اول را در مراسمات شبی با قرآن کسب کرده اند که از همین جا به تمامی آن عزیزان سلام و تبریک عرض می نمایم ، به نظر بنده همچین جاهایی باید یک مراسم شادی در طی سال به مناسب های خاصی برگزارکنند تا انرژی جوانان نیز تخلیه گردد که متاسفانه فرهنگ غلط این کشور این کارها را سبک می شمارند و عوامل این کار را مطرب می نامند .اکثر جمعیت دهستان را جوانان تشکیل می دهند و صد درصد شیعه می باشند.
کشاورزی محور مهم استقلال کشور است( از بیانات امام خمینی) متاسفانه عدم توجه
مسؤولین به بخش کشاورزی مخصوصاً در دهستان شیرامین باعث گردیده تا راندمان کار کشاورزی پایین بیاید این یعنی خلاف بیان رهبر، ندادن نتیجة مثبت زحمات کشاورزان و عدم آبرسانی به این بخش باعث گردیده بسیاری از زمینهای مردم زیر کاشت نباشند(لم یزرع) و در نتیجه این افراد برای امرار معاش خود به شهرک سلیمی روی آورده اند با افزایش چنین روندی محور کشور از هم گسیخته می گردد در کل کشور این امر وجود دارد که به کشاورز ارزش چندانی نمی دهند و فردا مجبور می شویم حتی گوجه را نیز وارد کنیم پس باید از این کار جلوگیری شود این هم کار من و شما نیست کار مسؤولین محترم است اگر بخواهیم موشکافی کنیم هزار حرف نگفته داریم اما ......
این دهستان با وجود چندین شورا هنوزآب شربش تأمین نیست ، هر از گاهی گروهی کارشناس می یاد و دستور حفاری می دهد اما به دلایلی جواب نمی دهد آخرین بار هزینة هنگفتی را متحمل شدند البته از بودجة ناچیز اختصاص داده شده ولی آخرسر پشم اومدند در قسمت بالای دهستان که نزدیک پیرچوپان است دستگاه حفاری کار گذاشتند چندین روز کار کردند و جواب هم داد اما ناهماهنگیهای مسؤولین بر اینکه باید اول از مردم روستای پیرچوپان اجازه می گرفتند بعد شروع می کردند باعث شد اهالی روستای مذکور اجازه ندهند و بعد از اون همه هزینه درشو پلم کردند واقعاً کار اینا شگفت انگیز نیست؟این رویه نه تنها باعث رکود کشاورزی شده بلکه باعث مهاجرت بی رویه افراد به شهرها از این منطقه نیز گردیده است.
محصولات کشاورزی زیادی در دهستان شیرامین به عمل می آید که ازجملة آنها گندم
جو ، نخود ، لوبیا ،عدس ،سیب زمینی ، پیاز ، گوجه فرنگی و غیره ... مهمترین و
معروفترین محصول این دهستان انگور است که در منطقه از آن به خوبی یاد می کنند
البته گردو و بادام نیز در این دهستان موجود می باشد اما انگورش واقعاً بی نظیر است دانه درشت با رنگ طلایی، که خود انگور نیز گونه های مختلفی دارد که چندتای آن را به زبان خودمان در اینجا می یارم و در مورد هرکدام اگر مطلبی را بدانم می نویسم
خلیلی این انگور زودتر از همة انگورها قابل خوردن می باشد درواقع زودرس می باشد
گلین بارماغی گلین در آذری به معنای عروس می باشد و بارماغ یعنی
انگشت چون دانه های این گونه از انگور بلند است به این خاطر گلین بارماغی نامیده اند
تبرزه این انگور خاصیت گرمایی فراوانی دارد، سابی که به رنگ قرمز می باشد
شانی که دانه هایش گرد و تقریباً مشکی است
قیرمزی اوزوم ، اوزوم در آذری یعنی انگور و قرمزی هم که مشخصه این انگور دارای دانه های بزرگ است که آن را از سابی متمایز می کند و شاید انواعی دیگر داشته باشد که بنده بی اطلاعم اگر شما خواننده عزیز می دانید با ارایه نظریات خود بر معلومات ما بیفزایید و اولین و آخرین آن کشمش می باشد که در هر دوحالت مقوی خوشمزه است هم هنگامی که از درخت مو می چینی و هم وقتی که آن را با طناب به سقف آویزون می کنند تا مویز شود .
امروزه بیشترانگورهارا بصورت انگوری (عسگری)در می یارند انگوری چیست؟بعد از اینکه انگورها را می چینند آن را در گونه های مختلف ( یا بوسیلة طناب از جایی آویزون می کنند یا در سینی های تخته ای که در اصطلاح طبق می نامند می گذارند و بعد از فروبردن آن در یک مادة شیمیایی به مدت تقریباً 10 ثانیه آنها را در یک محیط کاملاً بسته می گذارند و بعد از پر شدن فضای در نظر گرفته شده که اصلاً نباید درزی داشته باشد گوگرد را می سوزاند تا دود گوگرد به انگورها برسد مدت 12 ساعت باید این کارانجام گیرد و بعد از آن انگورها را در جای دیگری می گذارند و یا آویزون می کنند به این آویزون کردن چه در این حالت و چه در حالت غیر از این عمل میلاخ می گویند، انگور بعد از این مرحله در عرض 20 روز قابل فروش است در نتیجه آب کمتری از محصول می رود و وزن آن نیز در فروش بیشتر است اگر چه در حالت مویز آب زیادی از محصول می رود اما قیمت مویز گرونتر از انگوری می باشد و عاری از هر گونه مواد شیمیایی ، متاسفانه هر محصولی در دست کشاورز با اون همه زحمت شبانه روزی و این همه هزینه در هر جایی ارزان می باشد وبعد از خارج شدن از دست کشاورزقیمت آن به حد چشمگیری افزایش می یابد برای صاحب باغ ازهمون روزای اول فروردین و یا کمی مانده از اسفند کار در باغ شروع می شود که هر فرد باید به باغش رسیدگی بکند تا مدت 6 ماه که شهریور می رسد آخر شهریور و اول مهر بهترین موقع برداشت انگور می باشد و کشاورز چه زحمتهایی که در این باغ نمی کشد با یک بیل می افتند به جان باغ و خاکهای آن را زیرو رو می کنند چندین بار آبیاری و چندین بار آفت زدایی به وسیله سمپاشی کردن که قیمت همین سموم در اندازه های 5/1 لیتری بالای 12000 (دوازده هزارتومان) می باشد که گاهی اوقات بالاتر از آن نیز هست ، متاسفانه در این منطقه ما به کشاورزا رسیدگی نمی کنند

اهالی دهستان شیرامین خیلی به اعتقادات مذهبی پایبند می باشند هر ساله تعداد کثیری از آنها برای زیارت به عتبات عالیات مشرف می شوند در این دهستان در قسمت خروجی دهستان در سینة یک کوه که به سلم سودی داغی معروف است جایگاهی است که حالت مقدسی دارد و از قدیم الایام در آن مکان شمع روشن می کردند و امروزه نیز این مهم صورت می گیرد چندین سال پیش بر اثر بارش شدید باران و برف این مکان آسیب شدیدی دید و مدتی نیز در همون حالت باقی ماند اما بعدها این مکان کوچک توسط برادران غفاری بطور کل تجدید بنا شد اکثر خانم ها نذورات غذایی خود را در این مکان ادا می کنند و با پختن آش و یا هر غذایی دیگر آشناها و فامیلهای خود را به این مکان دعوت می کنند و سفره ای پهن می کنند و مدعوین نیز با کمال میل دعوت را پذیرفته و به این مکان مقدس می آیند این مراسمات اگر در فروردین ماه باشد خانم ها بعد از خوردن غذا و خواندن نماز برای چیدن( کهلیک اوتی ) که در زبان فارسی به کاکوتی معروف است به قسمت مجاور کوه و یا بالای کوه می روند البته این نوع از گیاهان دارویی در سایر کوهها نیز یافت می شود من جمله اوجا داغ که یکی از بزرگترین کوههای شیرامین محسوب می شود و در این کوه یعنی اوجا داغ گیاهان دارویی نظیر کاکوتی، توه لوجه ، یارپیز (پونه ) یافت می شود در پای همین مکان یعنی سلم سودی آبی از دل کوه می جوشد که در زبان ما به بلاخ معروف است که خیلی زلال و خنک می باشد و در حال حاضر مردم این دهستان از همین آب برای شرب استفاده می نمایند بدین صورت که هرکسی ظرف آبی برداشته و به سوی کوه می رود از پایین که نگاه کنی منظره جالبی است اما کمی هم تاسف بار است که دهستانی با 10000 جمعیت آب مصرفی خود را بدین طریق تامین کند ، امیدوراریم که مشکل آب این دهستان ما نیز به زودی حل بشود.
مراسم ازدواج امروزه آن شور و هیجان گذشته را از دست داده است و مردم به مدل های جدید مراسم روی آورده اند اما هنوز یک سری مراسمات در دهستان شیرامین اجرا می گردد که در نوبة خودش جالب توجه است، پسری که در شرف ازدواج قرار دارد دختر مورد علاقه اش را انتخاب می کند یک نفر(خانم) از طرف خانوادة پسر که گاهی می تواند غریبه هم باشد در مرحلة اول به خونة دختره می ره درصورت مخالفت اولیه به هر دلیلی که اصولاً نظر دختره را شامل می شود خواستگار را همون اول جواب می کنند و در صورت تمایل دختر و خانواده اش فرصتی را برای صلاح مشورت از خواستگار می گیرند در این فرصت با فامیل درجة یک صلاح مشورت می کنند و اگر مورد پسند دختره و خانواده شد در مراجعة بعدی به خواستگار جواب مثبت را می دهند که در این صورت داماد باید برای خواستگار کادویی مثل چادر را تهیه کند و در فرصت مناسب به اون بدهد یک روزی را قرار می ذارند تا خانوادة پسر و دختر در خونة دختر جمع شوند البته با فامیلهایشان و پسر باید این وسایل را بخرد یک جلد قرآن ، یک شاخه نبات ، یک بسته چای ، یک کله قندکه سر کله قند را نیز ترئین می کنند، روسری و درمواقعی هم انگشتر نامزدی هم می گیرند، شمع، آیینة کوچک، شکلات و میوه که اینارو در سینی های جداگانه ای تزئین می کنند و روشون شال خوش رنگی می کشند و هر شخصی یکی از سینی هارو ورداشته به طرف خونة دختره راه می افته لازم به ذکر است که این مراسم بعد از شام انجام می گیردو مادر دختره به هر کسی که یکی از این سینی ها را آورده باشه یه جفت جوراب میده ، در خونة دختره که فامیلاشون از قبل نشسته اند انتظار ورود خانوادة پسره رو می کشند در ضمن اینجا خود پسره حضور ندارد و کمی برای پسره اضطراب دارد چون از مهریة تصویب شده و شرط و شروط خانوادة دختره بی اطلاع است تا زمانی که کاغذ نوشته شده را پسره امضاءکند این مراسم را قند شکون می گند در اصطلاح خودمون (قند سیندیرماخ گئجه سی و یا حبلی) توی خونة دختره در یک اتاقی خانم ها می شینند و در اتاقی دیگر آقایون سینی ها رو در اتاق آقایون وسط اتاق می ذارند و با یک چایی ازشون پذیرایی می شود تا اینکه بزرگترهای مجلس سر صحبت را باز می کنند جالب این که اینجا هیچ پولی بعنوان شیر بها پرداخت نمی گردد ، معمولاً آخرین مقدار مهریة به ثبت رسیده در دهستان را ملاک قرار می دهند و بر سر اون چونه می زنند البته به وضعیت خانوادة دختر نیز بستگی دارد که از چه طبقه ای باشد اگر اعیونی باشد مسلماً مهریه بالا می رود تا اینکه چونه ها زده میشه و بر سر یک قیمتی توافق می کنند در ضمن انداختن سکه بعنوان مهریه در اینجا مرسوم نیست اخرین مهریه در دهستان بدین صورت می باشد یک جلد کلام الله مجید ، آیینه شمعدان و 25 الی30 مثقال طلا 21عیار و مبلغ 25 الی 30 (سی) میلیون تومان پول می باشد و غیره ... بعد از تائید طرفین بر سر مهریه آن را روی کاغذی می نویسند و یک نفر کاغذ را دست پسره می رساند تا امضاء گردد بعد از امضائ پسره نوبت دختره است و در آخر سه نفر از هر طرف بعنوان شاهد امضاء می کنند بعد از تکمیل کاغذ یک نفر از خانوادة پسر باید با چکشی قند را بشکند طرز گرفتن قند بدین صورت است که سر قند باید رو به بالا باشد و کمی پایین تر تقریباً 5 یا 6 سانتی متری باید به قند ضربه بزند و هرکس که بتواند سر قند را بعد از افتادن بردارد مادر دختره بهش یه پیرن هدیه می ده که اوایل بر سر این کله قند چه شلوغ بازی که نمی شد البته الان هم هست ولی نه به اونشورو هیجان ، بعد از شکوندن قند، مراسم پذیرایی صورت می گیرد هم از آقایون و هم از خانم ها ، خانم ها مراسمشون کمی با سرو صدا همراه است چون حتماً یه نواری یا سی دی گذاشتند که داره می خونه و همونجا قرار محضر را می گذارند که در فلان روز و یا فردا باید برند آزمایش و جاری کردن عقد ،در روز مقررمعمولاً سه نفریا بیشتر همراه دختره و سه نفریا بیشتر همراه پسره می یان که می تونه پدر، مادر ، خواهر ،برادر وحتی زن داداش هم باشد ،چون در شیرامین دفتر ازدواج وجود ندارد و تمام عقدها در آذرشهر خوانده می شود پسره باید ماشین و یا ماشین هایی رو که دربست گرفته دم درخونة دختره ببره و یک یا چند نفر از طرف پسر به خونة دختره می رند تا اونا رو بیارند که معمولاً دختر دریک ماشین و پسر دریک ماشین جدا از هم می شینند چون هنوز خجالت می کشند بعد از رسیدن به آذرشهر یک نفر باید شناسنامة دختر و پسره رو ببره و از محضر برگه ای را برای آزمایش بگیرند و بعد از این کارباید به آزمایشگاه برند که این کار تا ظهرطول می کشد و معمولاً بقیه کار به روز بعد اگر جمعه نباشد موکول میشه اینجا باید پسره این افراد را برای ناهار به رستوران ببرد و بعد از ناهار به شیرامین بر می گردند و فردای اون روز نیز دوباره با همان شیوه به آذرشهر می روند و عقد را جاری می کنندو به بازار می روند تا پسر برای دختره حلقه نامزدی بگیرد اگر قبلاً نگرفته باشد و دختره نیز برای پسره ، بعد از کلی گشتن و از این مغازه به اون مغازه کردن و خرید حلقه نوبت به بقیه چیزها میرسه مثل لباس عروس البته نه به اون شیکی ، چادر عروس ، کفش مجلسی کفش معمولی ،کیف ، وسایل آرایش با کیف آرایش ، که خودش چندین قلم جنسه ،لباس از نوک پا گرفته تا سر ، حوله بود( اگر در توانش بود سرویس طلا و اگر نبود بعداً خریداری می شود) ،و چندین چیز دیگه ،که حتی تا بعد از ناهار هم می کشه ناگفته نماند که سر ظهر باید پسره دوباره جمع را به غذاخوری ببرد و یک نکتة دیگه این که معمولاً پسره پول هایش به یکی ازنزدیکانش که توی اون جمع هست میده و اون در هر مغازه ای با صاحب مغازه چونه می زند خلاصه بعد از اتمام کارهای مربوطه به خونه بر می گردن اینجا دیگه دختره و پسره کمی یخشون آب شده و چند کلمه ای را باهم حرف می زنند ، وسایل خریداری شده به خونة پسره می ره تا در اولین عید مذهبی مثل عیدقربان، غدیر، نیمه شعبان و یا هر عید که در تاریخ قمری باشد بعنوان (تاباخ) به خونة دختره ببرند بعد از عقد و محرمیت کامل دخترو پسر ،معمولاً پسر به خونة دختره نمی رود تا تشکیل یک میهمانی که از آن بعنوان (قاپی تانی ما) یاد می کنند (یعنی شناختن در خونة طرف اگر چه بیشتر دختر و پسراخونة همدیگرو میشناسند )قاپی تانی ما میهمانی است که دو طرف برگزار می کنند و اول باید خانوادة دختر میهمانانش را دعوت کند که معمولاً ضیافت شام است خانوادة دختر فامیلهایشان را دعوت می کنند و به خانواده پسر اطلاع می دند که شما چند نفر را خواهید آورد که معمولاً 20 الی 25 نفر از طرف خانوادة پسر دعوت می شوند هرتعداد خانوادة پسر از فامیلاشون به خونة دختره ببرند که قبلاً اعلام می گردد آن تعداد نیز در میهمانی خانوادة پسره از طرف خانوادة دختر دعوت می گردد و اکثراً این غذاها سفارش داده می شود و کسی زحمت پخت و پزش را به خودش نمی دهد بعد از این نوبت به خونوادة پسره می رسد که باید میهمانی را برگزار کنند و بعد از اینا دختر و پسر می تونند به خونة همدیگه رفت و آمد کنند که در این میهمانی ها داماد نیز حضور دارد بعد از آن در اولین عید سال قمری فامیل پسره یعنی اونایی که در میهمانی دعوت بودند منهای چند نفر از فامیل دختره باید یک کادویی را به دختره ببرند فامیلهای درجه یک انگشتر طلا می برند و بقیه هم هر چیزی که در توانشان باشد در این روز خود خانوادة پسره باید وسایلی را که خریده بودنداز قبیل آیینه شمعدان و لباس و هم چنین پسر باید برای کل خانوادة دختره و مادربزرگ دختره کادو گرفته باشد ، آنهارا در سینی هایی می گذارند و یک دیس برنج با خورشت که بستگی به سلیقة طرف دارد از قبیل مرغ ، برگ و میوة فصل و ...به خونة دختره ببرند ، در این شب یک نفر از خانوادة پسره میره توی خونة دختره میشینه و هر کسی هر چیزی بیاره یادداشت می کنه و شام را خانوادة پسره در خونة دختره صرف می کنند و گل می گند و گل میشنفند هر چه میهمان دعوت شده در قاپی تانی ما بیشتر باشد کادو های آورده شده نیز بیشتر خواهد بود که آمار تاباخ در دهستان نیز مدتها در سر زبان خانم ها می افتد و هر جایی حرف از چگونگی و تعداد آن می زنند فردای آن روز خانمهای هر دو طرف برای شیرینی خوردن خونة دختره دعوت می شوند که به تاباغا باخ ما معروف است(یعنی کادوهایی که آورده شده به بقیه نشون می دند و بزن و بکوب و رقص زنانه برگزار می گرددو عروس را آرایش می کنند و چنددقیقه ای نیز عروس می رقصد البته با اجازه گرفتن از خانوادة پسره و بهش شاباش می دند ، بعد از چند روز خانوادة دختره در فکر تلافی می افتند تا وسایلی را این بار برای پسره بیارند وخودشون و فامیلاشون عین این کار را تکرار می کنند اما در اینجا خبری از انگشتر طلا نیست و همه کادوهای سبک می یارندو خانوادة دختره نیز باید به کل خانواده پسره کادو بیارند ولی این مراسم در روز انجام می گیرد نه در شب که آن را( تاباخ یری) می نامند و فامیل دختره جمع می شند و کادوهای خود را به خونة پسره می یارند اما اینجا خبری از برنج و ... نیست. بعد از چندین ساعت و شیرینی خوردن مراسم تموم می شود و بعد زا آن تا زمان عروسی خانوادة پسره باید در هر عیدی کادویی را بخرند و با یک دیس برنج و میوه و ... به خونة دختره ببرند ، تا اینکه یواش یواش پسره به فکر عروسی می افتد مدت زمان نامزدی قید نمی گردد و ممکن است کمتر یا بیشتر از یک سال باشد و اما مراسم عروسی ، که منتظر باشید ...
دهستان شیرامین به نقل از وبلاک دهستان شیرامین
http://shiramin.blogfa.com/
...

تورج نگهبان

ای وطن
در روح و جان من می مانی ای وطن
به زیر پا فتد آن دلی، که بهر تو نلرزد
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
که بهر عشق والای تو ، همه جهان نیرزد
در روح و جان من می مانی ای وطن
به زیر پا فتد آن دلی ، که بهر تو نلرزد
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
که بهر عشق والای تو ، همه جهان نیرزد
ای ایران ایران دور از دامان پاکت
دست دگران ، بد گهران
ای عشق سوزان ، ای شیرین ترین رویای من
تو بمان ، در دل و جان
ای ایران ایران ، گلزار سبزت دور از تاراج خزان ، جور زمان
ای مهر رخشان ، ای روشنگر دنیای من به جهان ، تو بمان
سبزی سر چمن ، سرخی خون من ،
سپیدی طلوع سحر ، به پرچمت نشسته
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
بمان که تا ابد هستیم ، به هستی تو بسته
ای ایران ایران دور از دامان پاکت دست دگران ، بد گهران
ای عشق سوزان ، ای شیرین ترین رویای من تو بمان ، در دل و جان
ای ایران ایران ، گلزار سبزت دور از تاراج خزان ، جور زمان
ای مهر رخشان ، ای روشنگر دنیای من به جهان ، تو بمان
در روح و جان من می مانی ای وطن
به زیر پا فتد آن دلی ، که بهر تو نلرزد
شرح این عاشقی ، ننشیند در سخن
که بهر عشق والای تو ، همه جهان نیرزد
*
سپید و سیاه
تو خراب من آلوده مشو
غم این پیکر فرسوده مخور
قصه ام بشنو و از یاد ببر
بهر من غصه بیهوده نخور
تو سپیدی من سیاهم
خسته ای گم کرده راهم
تو به هر جا در پناهی
من به دنیا بی پناهم
تو طلوع هر امیدی
من غروبی نا امیدم
تو سپید و دل سیاهی
من سیاه دل سپیدم
نه قراری نه دیاری که بر آن رو بگذارم
به چه شوقی به چه ذوقی دگر این ره بسپارم
چه امیدی به سپیدی که به رنگ شب تارم
تو سپیدی من سیاهم
خسته ای گم کرده راهم
گنه تو بی گناهی
بی گنه غرق گناهم
تو طلوع هر امیدی
من غروبی نا امیدم
تو سپید و دل سیاهی
من سیاه دل سپیدم
شوق بودن بوده تنها

اشتباهم اشتباهم
تو سپیدی من سیاهم
خسته ای گم کرده راهم
گنه تو بی گناهی
بی گنه غرق گناهم
*
آسمون با من و تو قهره دیگه

شبامون آخ که چه تاریک و چه سرده
دلامون جای غمه لونه درده
تورو بی من منو دور از تو گذاشته
چی بگم؟ با من و تو دنیا چه کرده؟
آسمون با من و تو قهره دیگه
هر کدوم از ما تو یک شهر دیگه
تو دلم این همه غم جا نمیگیره
چی به جز غم داره این دل که اسیره
گفتی از یاد میره این غمها یه روزی
تو دلم ریشه دوونده دیگه دیره
آسمون با من و تو قهره دیگه
هر کدوم از ما تو یک شهر دیگه
تو میگی نامه نوشتی نرسیده
از تو یک خط یا نشون هیچکی ندیده
منم امشب واسه تو نامه نوشتم
اما اشکام همه رو نامه چکیده
تو میگی نامه نوشتی نرسیده
از تو یک خط یا نشون هیچکی ندیده
منم امشب واسه تو نامه نوشتم
اما اشکام همه رو نامه چکیده
اما اشکام همه رو نامه چکیده
آسمون با من و تو قهره دیگه
هر کدوم از ما تو یک شهر دیگه
شبامون آخ که چه تاریک و چه سرده
دلامون جای غمه لونه درده
تورو بی من منو دور از تو گذاشته
چی بگم؟ با من و تو دنیا چه کرده؟
آسمون با من و تو قهره دیگه
هر کدوم از ما تو یک شهر دیگه
آسمون با من و تو قهره دیگه
هر کدوم از ما تو یک شهر دیگه
*
رهگذار عمر
رهگذار عمرسيری در دياری روشن و تاريك
رهگذار عمر راهی بر فضایی دور يا نزديك
كس نمیداند كدامين روز می‌آيد
كس نمي‌داند كدامين روز می‌ميرد
چيست اين افسانه هستی خدايا چيست
پس چرا آگاهی از اين قصه مارا نيست
صحبت از مهر و محبت چيست؟
جاي آن در قلب ما خالی است؟
روزی انسان بنده ی عشق و محبت بود
جز ره مهر و وفا راهی نمی‌پيمود
چيست اين افسانه ی هستي خدايا چيست؟
پس چرا آگاهی از اين قصه ما را نيست؟
كس نمیداند كدامين روز می‌آيد
كس نمی‌داند كدامين روز می‌ميرد

*
روحم جسمم شد خسته از بازیچه گشتن
در هر دامی افتادن و از خود گذشتن
آزرده روحم از این بیهوده گفتن
بیهوده راز خود را در دل نهفتن
خفتن در آرزوی خواب تو دیدن
اما ز تیره روزی شبها نخفتن
روحم جسم شده خسته از این بازیچه گشتن
در هردامی افتادن و از خود گذشتن
ای عشق بی ثمر آرامشم مبرآتش دگر میافروز
عمری نخفته ام با کس نگفته ام
زین رنجه آشیان سوز
تو کنون مگشا زبان من
مزن آتش غم به جان من

*
با من افسرده دل اینهمه بد تا مکن
خسته تر از خسته ام کرده ای اما مکن
با دلم ای آشنا عشوه گری ها چرا
اینهمه بیگانگی با منه تنها نکن
این غصه مرا کشته خدایا
عشقش ز دلم میرود آیا؟
عشقم نپذیری وفای من نخواهی
با اینهمه ای یار به دل نمیری الهی
تو بخت سپیدی اگر چه دل سیاهی
با این سردی نگو که بد نکردی
با من هرگز تو مهربان نگردی

*
دل سرده سرده

غم که با شادی هم آغوشی نداره
گریه کن گریه که خاموشی میاره
بذار امشب نکنم اشکامو پنهون
کی میگه مستی فراموشی میاره
دل سرده سرده همه رنج و درده
چشمام یه دریاست بس که گریه کرده
دل سرده سرده همه رنج و درده
چشمام یه دریاست بس که گریه کرده
حالا که تو ابر چشمام بارون غم نهفته
تو شوره زار قلبم گلهای غم شکفته
بازم میخوام چشمای من مروارید بارون کنه
غم تا میاد به خونه مون شهرو چراغون کنه
آسمون قلب منو ابرای غم گرفته
گریه پنهونی مگه دردامو درمون کنه
دل سرده سرده همه رنج و درده
چشمام یه دریاست بس که گریه کرده
دل سرده سرده همه رنج و درده
چشمام یه دریاست بس که گریه کرده
*
راضی مشو

راضی مشو که عشقمو کور کنی
نور باشی و شب منو بی نور کنی
راضی مشو عشقی که نزدیک شده
با سردیات از دل من دور کنی
دلت میاد که عشق من بمیره
یه دنیا غم تو سینه جا بگیره
اون دل سنگت که جدا از منه از منه
شیشه عمرم رو میخواد بشکنه بشکنه
گریه برات میکنم و اشک من اشک من
خوابه که آتیش به دلم میزنه میزنه
دلت میاد که عشق من بمیره
یه دنیا غم تو سینه جا بگیره
دلا خدایا نگرونه ای وای ای وای
غم جدایی چه گرونه ای وای ای وای
خزون به دنبال بهاره دردا دردا
بهار گلها گذرونه ای وای ای وای
اون دل سنگت که جدا از منه از منه
شیشه عمرم رو میخواد بشکنه بشکنه
گریه برات میکنم و اشک من اشک من
خوابه که آتیش به دلم میزنه میزنه
دلت میاد که عشق من بمیره
یه دنیا غم تو سینه جا بگیره
دلت میاد که عشق من بمیره
یه دنیا غم تو سینه جا بگیره
*
نامهربونی
نامهربونی ، نمی خواهی بدونی
گذشته برنگشته
رسوای شهرم ، نمی خواهی بدونی
که آب از سر گذشته
عشق مرا رد می کنی
با من چرا بد می کنی
من با تو قهرم ، بیا رسوای شهرم
که آب از سر گذشته
نامهربونی ، نمی خواهی بدونی
گذشته برنگشته
*
قسم به دلهای خسته ی شکسته دلان
قسم به قلب شکسته خسته دلان
به آه بر لب نشسته ی خسته دلان
که من در سینه جز دلی آشنا به غم همزبان ندارم
ازو جدا مانده ام در این رهگذر زیارم نشان ندارم
بیبن به شام بی ستاره ام
نکرده چاره ام نگاه چاره سازی
نخوانده با نوای خسته ام
نی شکسته ام نوای دلنوازی
ز حسرتم آه بی ثمر بر لب تا کی یا رب تا کی
به سینه ام سوز پر شرر هر شب تا کی یا رب تا کی
شنیده ای ترانه غمینم به نیمه شب کلام آتشینم
ز حسرتم آه بی ثمر بر لب تا کی یا رب تا کی
چکنم چکنم چکنم چکنم
بیبن به شام بی ستاره ام
نکرده چاره ام نگاه چاره سازی
نخوانده با نوای خسته ام
نی شکسته ام نوای دلنوازی
*
در دو روز عمر کوته سخت جانی کرده ام
با همه نامهربانان مهربانی کرده ام
همدلی،هم آشیانی،هم زبانی کرده ام
بعد از این بر چرخ بازیگر امیدم نیست نیست
آن سرانجامی که بخشاید نویدم نیست نیست
هدیه از ایام جز موی سپیدم نیست نیست
من نه هرگز شکوه ای از روزگاران کرده ام
نه شکایت از دورنگی های یاران کرده ام
گرچه شکوه بر زبانم می فشارد استخوانم
من که با این برگریزان روز و شب سر کرده ام
صد گل امید را در سینه پرپر کرده ام
دست تقدیر زمانم کرده همرنگ خزانم
پشت سر پلها شکسته پیش رو نقش سرابیم
هوشیار افتاده مستیم در خرابات خرابیم
مهربانی کیمیا شد مردمی دیریست مرده
سرفرازی را چه داند؟ سر به زیری سر سپرده
می روم دلمردگی ها را زسر بیرون کنم
گر فلک با من نسازد چرخ را وارون کنم
بر کلام ناهماهنگ جدائی خط کشم
در سرود افرینش نغمه ای موزون کنم
در دو روز عمر خود بسیار دل ببریده ام
بس ملامتها کزین نامردمان بشنیده ام
سر دهد در گوش جانم موی همرنگ شبانم
من که عمر رفته بر خاکستر غم چیده ام
زین سبب گردی ز خاکستر به خود پاشیده ام
گر بمانم یا نمانم بنده پیر زمانم
*
کج کلاه خان
ابرو به من کج نکن
کج کلاخان یارمه
خوشگلم و خوشدلم
دلها گرفتارمه
یکه زن و یکه سوارم
هیچ کجا رقیب ندارم
عاشق اسب سفیدم
دختری چابک سوارم
گیسو نگو کمنده والله
چین و چین و بلنده والله
تا که پریشون بشی
زلف پریشون دارم
از نوک پا تا به سر
عشوه فراوون دارم
گیسو نگو کمنده والله
چین و چین و بلنده والله
*
یاران
یاران ز چه رو رشته الفت بگسستند
عهدی که روا بود دگر باره نبستند
آن مردمکان از سر اندیشه ندیدند
کاین بی خردان حرمت انسان بشکستند
ما را دگر از طعنه دشمن گله ای نیست
کان عهد که بستیم رفیقان بشکستند
افسوس همه سلسله داران بغنودند
وآن یکه سواران همه از پا بنشستند
ای قافله سالار کجائی که ببینی
دزدان همگی همره این قافله هستند
دردا در گنجینه به ما را بگشودند
اندوه، که بر دوست ره خانه ببستند
افسوس که کاشانه به دشمن بسپردند
آن قوم که بیگانه و بیگانه پرستند
افسوس همه سلسله داران بغنودند
وآن یکه سواران همه از پا بنشستند
ای قافله سالار کجائی که ببینی
دزدان همگی همره این قافله هستند
دردا در گنجینه به ما را بگشودند
اندوه، که بر دوست ره خانه ببستند
*

ماکو - بابازاده

صفالی داغلار آراسی ، زنگماری داش قالاس
شاهین عقابلار یوواسی ، گؤزل دیاریمدی ماکو
روم فرنگ دروازاسی ، چوخ اوجادیر آغ قایاسی
ایگیتله رین حماسه سی ، شان وقاریمدی ماکو
بایاندیری سبد داغی ، صفاسی وار اذان چاغی
گزمه لیدی چای قیراغی ، گؤزل نیگاریمدی ماکو
داغ داشیمیز صفالیدیر ، ائل لریمیز وفالیدیر
شرفلی دیر حیالیدیر ، غیرت داماریمدی ماکو
بئش گؤزیله هنده واری ، سردارلارین یورد دیاری
آذربایجان ایفتیخاری ، شانلی دیاریمدی ماکو